
مذاکره با جمهوری اسلامی ایران؛ کلید ایالات متحده برای تثبیت امنیت انرژی و مهار چین
در آستانه تحولات جدید منطقهای و بینالمللی، نشانههایی از تمایل مجدد ایالات متحده برای مذاکره با جمهوری اسلامی ایران دیده میشود؛ نشانههایی که اگرچه هنوز در سطح رسمی پررنگ نشدهاند، اما در رفتارها، مواضع و تحلیلهای محافل تصمیمساز ایالات متحده آمریکا به وضوح قابل مشاهدهاند. تحلیل این گرایش، بدون درک دو دغدغه اصلی آمریکا یعنی امنیت انرژی و مهار چین، دشوار است. این یادداشت تلاش دارد تا در پرتو تحولات ژئوپلیتیکی و رقابتهای ژئواکونومیک، به این پرسش پاسخ دهد که چرا آمریکا به میز مذاکره با ایران بازگشته و در چه مختصاتی، چنین مذاکرهای میتواند منافع جمهوری اسلامی ایران را نیز تأمین کند.
رقابت ژئواکونومیک با چین؛ دغدغه اصلی ایالات متحده یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی ایالات متحده در دوران اخیر، مقابله با پیشرفت اقتصادی و جهانی شدن چین است. چین نهتنها با ابتکاراتی، چون «کمربند و جاده» در حال بازتعریف نظم اقتصادی جهان است، بلکه با عبور از ایالات متحده آمریکا در شاخصهای تولید ناخالص داخلی (براساس قدرت خرید)، نشان داده که میتواند در افق زمانی نزدیک، عنوان اقتصاد اول جهان را کسب کند. در چنین فضایی، آمریکا به دنبال آن است که منابع خود را در رقابت با چین متمرکز کند؛ از جمله منابع انرژی، منابع ژئوپلیتیک و ظرفیتهای نظامی و امنیتی.
جمهوری اسلامی ایران، در قلب منطقهای قرار گرفته که بزرگترین ذخایر انرژی جهان را در خود جای داده است. این منطقه که از آن به عنوان «شریان حیاتی انرژی» جهان یاد میشود، در صورت آرامش و ثبات، میتواند انرژی ارزان و پایدار را برای اقتصادهای صنعتی جهان -از جمله آمریکا- تأمین کند؛ لذا برای آمریکا بسیار اهمیت دارد که از طریق مذاکره با ایران، به یک نوع تضمین ژئوپلیتیکی برای امنیت انرژی دست یابد، تا بتواند توجه کامل خود را معطوف به چین کند؛ رقیبی که خطر آن، فراتر از هر کشور و قدرت دیگری است.
خلیج فارس؛ نقطه ثقل سیاست انرژی ایالات متحده
با وجود تلاشهای ایالات متحده برای تنوعبخشی به منابع انرژی و کاهش وابستگی به نفت غرب آسیا، واقعیت آن است که امنیت انرژی جهان هنوز تا حد زیادی به پایداری و امنیت خلیج فارس وابسته است. ایالات متحده آمریکا به خوبی میداند که بدون تضمین صلح نسبی در این منطقه، نهتنها اقتصاد جهان دچار بحران میشود، بلکه فرصتهای بازیابی اقتصادی آمریکا نیز از بین خواهد رفت.
جمهوری اسلامی ایران، با سواحل طولانی در خلیج فارس و کنترل تنگه هرمز، بازیگری است که نمیتوان آن را از معادله امنیت انرژی کنار گذاشت. از همین رو، مذاکره با ایران، بیش از آنکه صرفاً برای مهار برنامه هستهای باشد، تلاشی است برای یافتن نوعی توازن جدید در منطقهای که واشنگتن نمیتواند آن را از اولویتهای راهبردی خود حذف کند.
آرامسازی جبهه مقاومت؛ خیال خام ایالات متحده
یکی دیگر از تصورات ایالات متحده آمریکا از مذاکره با ایران، تأثیر آن بر «جبهه مقاومت» است. آمریکا همچنان بر این باور است که ایران، بازیگر اصلی و هماهنگکننده تحرکات مقاومت در منطقه است و میتواند با اعمال نفوذ، فشار بر رژیم صهیونیستی را کاهش دهد. این نگاه، ناشی از ناتوانی رژیم صهیونیستی در مهار حملات موشکی از سمت غزه، لبنان و یمن است. از نظر آمریکا، دستیابی به نوعی توافق با ایران، نهتنها آتش درگیریها را کاهش میدهد، بلکه فشار روانی و اقتصادی وارد بر شریک استراتژیکش یعنی اسرائیل را نیز تعدیل میکند.
درحالی که این تصور، ماهیت مستقل و درونزا بودن جبهه مقاومت را نادیدهگیر میگیرد؛ نیرویی که برخاسته از رنج تاریخی ملتها و ایمان به آرمانهای آزادیخواهانه است. در واقع، اگرچه ایران در این جبهه نقش معنوی و حمایتی ایفا میکند، اما قطعاً نمیتوان مقاومت را نیرویی صرفاً وابسته دانست.
جمهوری اسلامی ایران و بازی تمدنی در نظم نوین
در سوی دیگر این معادله، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد که برخلاف تصور برخی از بازیگران بینالمللی، بهدنبال تقابل بیپایان یا امتیازگیریهای زودگذر نیست. ایران با نگاهی تمدنی، در حال ترسیم جایگاه خود در نظم نوین جهانی است؛ نظمی که به جای سلطه و هژمونی، بر عدالت، مشارکت ملتها، و استقلال کشورها استوار است.
در همین چارچوب است که ایران از درگیری مستقیم با برخی همسایگان خود، حتی در شرایط تحریکآمیز، اجتناب کرده و با «صبر استراتژیک» مسیر خود را پیش برده است. نمونه اخیر آن، مواجهه محتاطانه با تحرکات طالبان در مرزهای شرقی و یا تلاش برای اجرای عملیاتهای بازدارندهای مانند «وعده صادق» بدون برجای گذاشتن تلفات انسانی است، تا چهره انسانی جمهوری اسلامی به عنوان کشوری مسلمان و حکومتی شیعی، در مقابل افکار عمومی منطقه و جهان، محفوظ بماند.
زمان و ضرورت برای ایالات متحده
زمان، در سیاست بینالملل نقش مهمی دارد. ایالات متحده در مقطع حساسی قرار دارد: فشار تورم داخلی، بحرانهای زنجیرهای در سیاست خارجی، بنبست در اوکراین، و چالشهای جدی در مدیریت بحرانهای زیستمحیطی، شرایطی ایجاد کرده که نیازمند نوعی گشایش در حوزه خاورمیانه است. آمریکا میداند که ادامه تنش با ایران، تنها به افزایش قیمت انرژی، ناامنی در خلیج فارس، و فرصتسوزی در برابر چین منجر خواهد شد. از این رو، بازگشت به مذاکره، یک ضرورت استراتژیک -و نه یک انتخاب سیاسی ساده- برای واشنگتن به شمار میآید.
درمجموع
با توجه به موارد مذکور، باید گفت که اگر مذاکرهای میان ایران و آمریکا در آینده نزدیک به نتیجهای منجر شد، نباید موجب شگفتی باشد. بلکه باید آن را در چارچوب تلاش آمریکا برای مدیریت منابع، بازتعریف اولویتها، و تمرکز بر مهار چین تحلیل کرد.
در این شرایط، جمهوری اسلامی ایران نیز باید با حفظ هوشمندی راهبردی، همچنان بر اصول تمدنی و منافع بلندمدت خود پافشاری کند. بهرهگیری از ابزار دیپلماسی، با حفظ خطوط قرمز و بدون واگذاری استقلال سیاسی و نظامی، میتواند ایران را به بازیگری تبدیل کند که نهتنها مانع تهدیدهاست، بلکه شریکی مؤثر در بازطراحی نظم منطقهای جدید خواهد بود.
البته نباید فراموش کرد که ایالات متحده آمریکا هیچگاه قابل اعتماد نبوده و همه تحرکات و تصمیمگیریها را صرفا با جهتگیری منافع خود تنظیمگری میکند و البته در این مسیر، به چارچوبهای اخلاقی و انسانی نیز پایبند نخواهد بود؛ لذا هرگونه تغییرجهت ناگهانی نیز نباید بسیار دور و بعید به نظر آید. حال، این جمهوری اسلامی است که باید طرف مقابل خویش را بدرستی شناخته و از گذشته، عبرتهای کافی را گرفته باشد.