تحولات خانواده در ایران قداست تا قرارداد
مقدمه
خانواده نزدیکترین نهاد به یک جامعه است. نسل نو را تولید کرده، میپروراند، میسازد و با آن فردای جامعه را سامان میدهد. از اینرو خانواده در سراسر تاریخ تحت تاثیر جامعه و حوادث آنست. از جمله این تغییرات، تغییرحرکت خانواده از قداست به سوی قرارداد است؛ با قرائن زیر:
- در خلال قرنها خانواده پناه انسانها بود. انسانها با آن امنیت یافته و در عین حال از عزلت بیرون میآمدند؛ از اینرو در گذشته واحد خانواده بیش از هر نهاد دیگر مسئولیت فرد را به عهده داشت (منظور از قداست، امر قدسی نیست، بلکه رجحان خانواده در سلسله مراتب ارزش هاست. خانواده جایگاه حیات انسانها بوده لذا ارزش والای آن قداست مییافت). خانواده دارای حرمت نانوشته بود. مرزهای ارتباطی درون و بیرون از خانواده کاملا مشخص و حفظ آبرو و الزام به تداوم آن برای هر خانواده خط قرمز تلقی میشد. در تحقیقات علمی از وجود خشونت در خانواده اثری وجود نداشت و قابل تعریف نبود. تمام اعضاء خانواده خصوصا زنان ملزم به رعایت حرمت خانواده بوده و در لفافه هم از درز مسائل داخل خانواده حتی در حوزه خصوصی خود امتناع داشتند. انسانها زمانی شهروند عادی و ارزشمند تلقی میشدند که خانواده تشکیل داده (ازدواج کرده) و دارای فرزند باشند. امید زندگی و اجتماعی خانواده بالا و ازدواج، خود زندگی بود، احساس تجردی به نمود خارجی نمیرسید حتی در فکر افراد وجود نداشت. از آن سو زن مطلقه جایگاهی در ساختار معمول جامعه نداشت به گونهای که در ساختار ارتباطی، فرد به انزوا کشیده شده و جامعه وی را ترک مینمود. در روابط زناشویی جبر سنگین اجتماعی حاکم بود. آمیزهای از جبر سنگین اجتماعی و فرهنگ مسلط و قداست به معنای عدم تمایل به ترک خانه، نیازهای بسیار را پاسخ میداد. افتخار انسانها کمتر ناشی از تواناییهای فردی بوده و خانواده سرچشمه سرافزاری و افتخار بحساب میآمد و در صورت سقوط خانواده (به هر دلیل، جنایت، سرقت و.) یک یک افراد دچار تبعید اجتماعی میشدند. تا مرز تعقیب و احتمالا ایضاء.
ساختار خانواده در خلال قرنها به شکلی ساخته شده بود که قرب پدر و تمکین اعضاء یک رسم و الگوی همه گیر بود. در شرایط پدرسالاری، یک مرد هم پدر بود، هم مدیر و هم رئیس خانواده. به گونهای که ازدواج با سلیقه پدر و شاید کمی مادر تنظیم میشد. نهاد خانواده تامین کننده شغل و مسکن فرزند بود. میتوان به جرات بیان کرد؛ خانواده ناظم نظام ارزشها بود و الگوی واحد تمکین، تایید و پذیرش در همه اعضاء خانواده و همه خانوادهها الگوی مسلط بود.
صورت و روند تحول
با آنچه آمد میتوان گفت در گذشته فرزندان حیات، هویت و شان اجتماعی خود را از خانواده دریافت میکرد. اما اکنون انسانها حیات هویتی خود را با فلسفه دیگری متمایز از گذشته تعریف میکنند: حال امروزه زندگی یک برهه بیش نیست که باید از آن انتفاع جست. خانوادههایی که به نیازهای اساسی فرد پاسخ ندهد تداوم پذیر و پایدار نیست. فرزند محوری جایگزین فرزندکشی یا انقیاد محض فرزندان گردید.
از جمله دلایل پایهای تحول خانواده میتوان به عوامل زیر اشاره نمود:
- امواج تغییر از دوره رنسانس آغاز شد. با شکل گیری پدیده انسان گرایی، ظهور فردگرایی و بعد از آن که ولتر، روسو، دیدرو، ... عصر روشنگری و ادبیات آن را برپا و ارزش والا و یکتایی هر انسان را برجسته ساختند.
- حرکت سریع زمان، تکنولوژی و امپراطوری رسانه در ارتباطات، موجب آن شد که جوانان بر امواج دگرگونیها سوار شوند و سالمندان از قافله باز بمانند، از اینرو مفهوم بزرگی و سالمندی معنای تازهای یافت و با آن قدرت جای خود را به اقتدار گردشی سپرد.
در یک جمع بندی:
هر دو حادثه فوق هالههای ارزشی و قداستی خانواده را در معرض دگرگونی قرار دادند و جابجایی ارزشها رخ نموده است. از این پس دیگر یک الگوی یکسان از "خانواده" نیست بلکه "انواعی چند از خانواده" پدید آمده و خانواده تنها مرجع ارزش پذیری و ارزش گذاری؛ در یک کلمه فصل الخطاب نیست. فرد با فاصله از خانواده، ارزش خود را میسازد. به طور مثال دیگر از پدیده طلاق به معنای طرد اجتماعی ذکر نمیشود، همانطور که تجردی از ارزش انسانی نمیکاهد.
در پایان باید گفت امروزه خانواده در بستر یک قرارداد بوجود میآید و تا زمانی برپاست که شرایط قرارداد برجا باشد. خصوصا در دورهای که شاهد ورود بی سابقه زنان در تمام عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه هستیم.
باقر ساروخانی
پائیز ۱۴۰۲