نیاز به برجستهسازی مفاهیم و حاشیهرانی گفتمانهای اغیار
1- آمریکا تا چه حد توانسته است در سیاست جنگ نرمی که بر علیه جمهوری اسلامی ایران راه اندازی کند؛ موفق باشد؟
میزان تاثیرگذاری ابزارهای نرم در مقایسه با ابزارهای سخت بیشتر بوده است. اینکه هم اکنون میزان تاثیرگذاری آمریکا با استفاده از ابزارهای نرم پایین آمده به خاطر سیاستهای آمریکا است اگر همان سیاستهای اوباما ادامه پیدا میکرد و آقای ترامپ سر کار نمیآمد واقعاً شاید الآن در داخل کشور سخن گفتن از گفتمان انقلاب اسلامی یا ضدیت با آمریکا به این راحتیها نبود. این هم باز به قول ما جزء الطاف خفیه است از منظر آمریکاییها، بدشانسی آنها است که در آن برهه حساس وقتی آقای ترامپ آمد دوباره تمام دستاوردهای قدرت نرم اوباما را بر باد داد.
2- چه نقاط ضعفی در سیاستگذاری رسانهای وجود داشت که شبکههای ماهوارهای و شبکههای مجازی جریان رقیب توانستند تأثیرگذار باشند؟
گفتمان انقلاب اسلامی در بهمن 57 تبدیل شده به گفتمان مسلط اما قرار بوده تا ازل و ابد آنجا بماند؟ خیر. هژمون ماندن این گفتمان، نیاز به یکسری کارها دارد که در قالب نظریه گفتمان میگویند برجستهسازی و حاشیهرانی. یعنی میگویند همواره گفتمان باید مدام مفاهیم خود را برجستهسازی کند؛ بهصورت مداوم تولید و بازتولید کند؛ چون مدام نسلهای جدیدی میآیند که نسبت به نسل اول انقلاب نگاههای متفاوتی دارند. برای این نسل جدید دوباره باید استکبارستیزی تبیین شود، استضعاف تبیین شود، چرا ما از لبنان و فلسطین حمایت میکنیم؟ چرا خصم آمریکا هستیم؟ تمام این مفاهیم تولید، بازتولید و برجستهسازی شود.
از آن طرف باید حاشیهرانی صورت بگیرد یعنی اغیار گفتمان مسلط آمریکا است یا گفتمان لیبرال یا گفتمان مارکسیستی است، گفتمان سلطنتطلب است. اینها باید مدام حاشیهرانی شوند یعنی دلیل ضدیت ما با اینها، اینکه باطل میدانیم مدام باید با ابزارهای مختلف گفته شود. دقیقاً با همان ابزارهایی که گفتمان مسلط استفاده میکند. یعنی رسانهها دانشگاه مسجد، نهادهای فرهنگی، نهادهای فرهنگساز کشور، آیا نهادهای فرهنگساز کشور در طول سالهای اخیر، در طول 41، 42 سال چقدر توانستند به این وظیفه عمل کنند؟ مسئله برجستهسازی و حاشیه رانی، یعنی وزارت ارشاد چه کرده؟ سازمان تبلیغات و دانشگاههای ما چه کردند؟ در راستای تولید و بازتولید گفتمان انقلاب. آن هم تازه در مقابل جریان عجیبوغریبی که بهصورت روزانه تولید پیام میکنند. شما نگاه میکنی میبینی در مقابل حجم عظیم آتشی که دارد ریخته میشود داخل کشور به نظر میرسد خیلی مسئله را جدی تلقی نکرده است.
3- پیشنهاد مشخص برای تغییر وضعیت رسانهای کشور چیست؟
هر چقدر امکان دارد باید در عرصه اجرا، نهادهای دولتی را از عرصه اجرا منفک کنیم و امور به سمت نیروهای خصوصی، بخش خصوصی، نیروهای مردمی NGOها برود و این ظرفیتها فعال شود. دولت نشان داده که در عرصه اجرای فرهنگ خیلی نمیتواند موفق باشد. دولت باید به سمت نظارت و سیاستگذاری برود، اگر بودجه میدهد نظارت داشته باشد. کار باید به بخش خصوصی و نیروهای جهاد واگذار شود. الآن در خارج از کشور همینطور است. درعرصه دیپلماسی عمومی تا حدود زیادی اجرای دیپلماسی عمومی به بخش خصوصی نهادهای خصوصی و مردم نهاد واگذار شده است.
4- به نظرتان اگر راهبردهای رسانه غرب را تیتروار بخواهیم بگوییم به چه راهبردهایی میتوان اشاره کرد؟
القای شکست خورده بودن پروژه جمهوری اسلامی، همواره در دستور کار است. القای اینکه راه رهایی از این مشکلات؛ یعنی اینکه مردم دارند هزینه سیاستهای حاکمیت را میدهند. راهش تغییر رژیم یا نهایتاً تغییر رفتار جمهوری اسلامی و عادیسازی رابطه با غرب است و ایران باید به یک پدیده نرمال تبدیل شود. القای اینکه جمهوری اسلامی یک پدیده غیرعادی است.
5- سیاستهایی که در برخی بحرانها در پیش گرفته شد مثلا قطعی اینترنت، آیا قابل تکرار و جوابگو است؟
معتقدم این روشها کاملاً مسکن است؛ فقط در آن برهه جواب میدهد. از این مقطع به مقطعهای بعدی شاید از بین برود. چون جریان مقابل هم میفهمد ممکن است از روشهایی استفاده کند که اینترنت قابلیت قطعی نداشته باشد. از ابزارهای جدیدی استفاده شود. ما که در این زمینه از نظر سختافزاری هم بهشدت از آنها عقب هستیم. بنابراین قطعاً آنها برای دورههای بعدی راههای جدیدی را انتخاب خواهند کرد. وقتی شما اینترنت را با آن وضعیت قطع میکند، چه میزان به اعتماد عمومی خسارت میزنی، چه میزان تولید نارضایتی میکنی؟ چه میزان به کسبوکارهای اینترنتی، داخل کشور، زیرساختهای خودت خسارت میزنی؟ اینترنت ملی شما هنوز آماده نیست. وقتی یکباره اینها را قطع میکنی، چقدر خسارت زده شد. چقدر به شرکتها خسارت زده شد خیلیها ورشکست شدند اعتماد عمومی چقدر ضربه میخورد. تکرار و تداوم این روشها در طولانیمدت هرگز امکان پذیر نیست.