استراتژی آمریکا در غرب آسیا: سردرگمی در دوران گذار
1- چکیده
در سالهای اخیر، نوسانات بسیاری در استراتژی آمریکا در غرب آسیا اتفاق افتاده است. از زمان عقبنشینی نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011، استراتژی این کشور در غرب آسیا وارد دوره تحول شده است و میتوانیم بگوییم که تا حدودی استراتژی آن به «موازنه فرامرزی» باز گشته است. اقدامات استراتژیک قبلی مانند مداخله نظامی در مقیاس بزرگ و صدور دموکراسی خاتمه یافته است. در طول یک دهه گذشته، اهمیت منافع مهم آمریکا در غرب آسیا تغییر کرده و اهداف استراتژیک آن در این منطقه کاهش یافته است. با تغییر اوضاع در غرب آسیا و سیاست داخلی آمریکا، سه روش اصلی بازدارندگی نظامی، کمک به متحدین و مذاکرات صلح برای دستیابی به اهداف استراتژیک در غرب آسیا به وضوح به شکست انجامیده است. با این حال، آمریکا توجه خود را به غرب آسیا در کوتاه مدت کاهش نمیدهد و تأثیرگذارترین کشور خارجی در این منطقه برای مدتی طولانی باقی خواهد ماند.
2- مقدمه
در طول جنگ سرد، آمریکا سیاست «موازنه فرامرزی» را در غرب آسیا به اجرا میگذاشت که در قالب آن، از سویی برای حوزه نفوذ با اتحاد جماهیر شوروی رقابت میكرد و از طرف دیگر مستقیماً درگیر جنگ نبود. پس از پایان جنگ سرد، آمریکا استراتژی مداخله مستقیم نظامی را در غرب آسیا به اجرا گذاشت، دو جنگ منطقه های در مقیاس بزرگ را شروع و «برنامه دموکراسی خاورمیانه بزرگ» را پیش میبرد. با عقب نشینی سربازان آمریکایی از عراق در سال 2011، استراتژی آمریکا در غرب آسیا وارد دوره جدیدی یعنی دوره تحول استراتژیک شده است. از زمان ورود به دوره گذار، استراتژی آمریکا در غرب آسیا با ناهماهنگیهایی همراه بوده که متحدان خود را با ضرر مواجه کرده و دنیای خارج را سردرگم کرده است. در اوایل دوره اوباما، استراتژی آمریکا در غرب آسیا تداوم الگوی گذشته بود، اما پس از ظهور بهار عربی در سال 2011، آمریکا به طور فعال از «انقلاب» کشورهای غرب آسیا حمایت کرد که منجر به تنشهای بی سابقهای در کشورهای عربی شد. در سال 2011، تمام نیروهای آمریکایی از عراق عقب نشینی کردند، اما در سال 2014 اوباما مجدداً نیروهای زمینی کشورش را به عراق اعزام کرد. در زمان ترامپ، استراتژی آمریکا برای غرب آسیا غیرقابل توصیف و ناپایدار بوده است. برای مثال، زمانی که در ژوئن سال 2017، عربستان سعودی روابط خود را با قطر قطع کرد، آمریکا بین حمایت از عربستان سعودی و کمک به قطر مانده بود. در دسامبر سال 2018، ترامپ برنامههای خود را برای خروج نیروهای خود از سوریه اعلام کرد، در حالی که جیمز ماتیس وزیر دفاع آمریکا مخالفت خود را با وی ابراز و با عصبانیت استعفا داد. در سال 2019، ترامپ خبر خروج سربازان از سوریه را اعلام کرد، اما قانونگذاران جمهوریخواه و دموکرات آمریکا با این تصمیم به مخالف برخاستند و ارتش آمریکا در سوریه برای محافظت از میدان نفتی باقی ماندند. در ژانویه سال 2020 ارتش آمریکا مستقر در عراق طرحی را برای عقب نشینی نیروهای خود ترسیم کرده بود، اما بعداً آن را تکذیب کرد. نوسانات فوق نشان میدهد که استراتژی آمریکا در غرب آسیا در حال تعدیل و تحول عمیق است.
3- ویژگی های دوره گذار استراتژی آمریکا در غرب آسیا
تحول استراتژی آمریکا در غرب آسیا بازتاب مداخله نظامی گسترده آن از قرن بیست و یکم است که نشان میدهد تا حدودی به موازنه فرامرزی بازگشته است.
آمریکا 7 هزار میلیارد دلار برای مداخله گسترده نظامی در غرب آسیا هزینه کرده است، اما این مداخله سبب هرج و مرج بیشتر در این منطقه شده و باعث شده که حتی اوضاع خود آمریکا نیز خوب نباشد. هماکنون کنار گذاشتن استراتژی مداخله نظامی گسترده مورد اجماع دو حزب در کنگره آمریکا است. ویژگی این استراتژی در حال گذار عبارتند از:
3-1- مداخله نظامی در مقیاس وسیع
یکم، مداخله نظامی در مقیاس بزرگ که زمانی پایه اصلی استراتژی آمریکا در غرب آسیا بود، احتمالاً کنار گذاشته خواهد شد. از ژوئن سال 2019 هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا توسط ایران سرنگون شد، میادین نفتی عربستان مورد حمله قرار گرفتند و پایگاههای نظامی آمریکا نیز مورد حمله موشکهای ایرانی قرار گرفتهاند، اما آمریکا آمریکا تلافی نظامی گستردهای در این زمینه انجام نداده است. همه موارد ذکر شده نشان میدهد که آمریکا نمیتواند یک جنگ بزرگ در مقیاس بزرگ را در غرب آسیا آغاز کند. این موضوع مهمترین و برجستهترین ویژگی دوره تحول استراتژی آمریکا در غرب آسیا است.
3-2- صدور دموکراسی
دوم، صدور مدل دموکراتیک غربی که برای مدت طولانی ستون دیگری استراتژی آمریکا غرب آسیا بوده است، زیاد از سوی ترامپ جدی گرفته نمیشود. در سال 2019 موج دوم بهار عربی در غرب آسیا در کشورهای الجزایر، سودان، عراق، لبنان و سایر کشورها شروع شد و رهبران چهار کشور مجبور به کناره گیری شدند. آمریکا نه از مخالفان پشتیبانی سیاسی کرد و نه دخالت عمیقی در امور داخلی کشورهای مربوطه انجام داد. شایان ذکر است که آمریکا از نظر ایدئولوژی هرگز نمیتواند از ایده صدور دموکراسی غربی دست بکشد، اما به عنوان یک سیاست عملی، دوران حمایت آمریکا از الگوهای دموکراتیک غربی در غرب آسیا به پایان رسیده است.
3-3- رهبری روند صلح در غرب آسیا
سوم، سیاست آمریکا در شکل دادن به صلح در غرب آسیا به شدت نا امید کننده است. در10 سال گذشته، آمریکا روند صلح در سوریه، یمن و لیبی را رهبری نکرده است. اقدامات این کشور برای سرمایه گذاری در ثبات اجتماعی و توسعه اقتصادی در کشورهای کلیدی مانند مصر، اردن، عراق و لبنان کاهش یافته است. برای مثال، در عراق به دلیل وخیم تر شدن اوضاع امنیتی، آمریکا کنسولگری خود در بصره در جنوب عراق را در سپتامبر 2018 بسته و کلیه پرسنل غیر نظامی در عراق را در اوایل سال 2020 تخلیه کرد. این اقدامات ممکن است به یک روند دائمی تبدیل شود.
3-4- مداخله هوایی
چهارم، آمریکا عملیات زمینی گسترده را کنار گذاشته است و مداخلات نیروی هوایی خود با هدف رهبری امور غرب آسیا بر فرض آسیبهای جدی مورد توجه قرار داده است.
آمریکا از سال 2011 به طور مستقیم در عملیات زمینی در غرب آسیا شرکت نکرده است، اما میدان جنگ غرب آسیا را از دست نداده و در نبردهای هوایی و ساحلی شرکت کرده است. در 3 ژانویه سال 2020، ارتش آمریكا فرمانده سپاه قدس ایران، سردار قاسم سلیمانی را مورد هدف قرار داد. این نوع مداخله نظامی به اصلیترین روش مداخله آمریکا در غرب آسیا در آینده تبدیل خواهد شد.
3-5- تقویت حضور در غرب آسیا
پنجم، آمریکا توجه خود را به غرب آسیا در مقیاس بزرگ در کوتاه مدت کاهش نمیدهد و برای مدت طولانی در آینده مؤثرترین کشور خارجی غرب آسیا باقی خواهد ماند. آمریکا سربازان و پایگاههای نظامی خود را در غرب آسیا رها نکرده است.
در حال حاضر، آمریکا حدود 60،000 تا 80،000 نظامی مستقر در غرب آسیا دارد. در سال 2019 ، فروش اسلحه آمریکا به غرب آسیا 25.5 میلیارد دلار بود که یک سوم فروش جهانی سلاحهای آن (69.7 میلیارد دلار) را به خود اختصاص می داد. غرب آسیا بیشترین کمکهای آمریکا را دریافت کرده و حدود 35 درصد از کل کمکهای خارجی آمریکا را تشکیل میدهد. ترامپ با سیاست فشار حداکثری، ناتو غرب آسیا، توافق قرن، واسطهگری در اتحاد مدیترانه شرقی و میانجیگری در رابطه بین عربستان و قطر سعی کرده است که حضور آمریکا در غرب آسیا را تقویت کند.
4- تغییر منافع آمریکا در غرب آسیا
منافع آمریکا در غرب آسیا چیست و چرا این کشور در غرب آسیا مداخله میکند؟ در حال حاضر، بسیاری معتقدند که اهمیت غرب آسیا برای آمریکا کاهش یافته است، اما در مورد میزان این کاهش اتفاق نظر وجود ندارد:
نفت زمانی اساسیترین و مهمترین منافع آمریکا در غرب آسیا بود، اما اکنون نفت این منطقه برای آمریکا چندان اهمیتی ندارد. آمریکا از وابستگی به نفت غرب آسیا خلاص شده و به اصطلاح به استقلال انرژی دست یافته است. در سال 2018، آمریکا به تولید روزانه 15.3 میلیون بشکه نفت مایع دست یافت و در رده نخست جهان قرار گرفت.طبق برآوردهای اداره اطلاعات انرژی آمریکا، این کشور تا انتهای سال 2020 به صادرکننده نفت تبدیل میشود. البته آمریکا هنوز به واردات نفت از غرب آسیا نیاز دارد. آمریکا نفت خام سبک تولید میکند و هنوز هم به واردات نفت خام سنگین از غرب آسیا نیاز دارد. واردات نفت آمریکا از غرب آسیا در سال 2001 در حدود 2.8 میلیون بشکه در روز و در سال 2019 در حدود 1.6 میلیون بشکه در روز بوده است. همچنین قیمت نفت آمریکا نیز تحت تأثیر اوضاع غرب آسیا است، اما تاثیر آن محدودتر میشود، زیرا 21 درصد از مصرف جهانی نفت از تنگه هرمز عبور میکند و آشفتگی در خلیج فارس ناگزیر بر قیمت بین المللی نفت تأثیر خواهد گذاشت. به طورکلی، در مقایسه با ده سال پیش، اهمیت غرب آسیا برای امنیت انرژی آمریکا بسیار کاهش یافته است، اما نفت غرب آسیا هنوز هم برای آمریکا از اهمیت ویژهای برخوردار است. یک پنجم از نفت جهان از تنگه هرمز عبور میکند و کشورهای تولیدکننده نفت غرب آسیا هنوز یک سوم صادرات نفت جهان را تأمین میکنند.
اسرائیل مطمئنترین متحد آمریکا در غرب آسیا است. حمایت از امنیت اسرائیل نیز یکی از منافع اساسی آمریکا است. از نظر ایدئولوژی، آمریکا و اسرائیل مشترکات و نزدیکی زیادی در دین، فرهنگ و سیستم سیاسی دارند. اسرائیل به عنوان یک جزیره «آزاد و دموکراتیک» در غرب آسیا در نظر گرفته میشود و آمریکا تا حدودی از اسرائیل حمایت و محافظت میکند.
5- تغییر اهداف استراتژیک آمریکا در غرب آسیا
تأمین انرژی، مبارزه با تروریسم، جلوگیری از گسترش سلاح های کشتار جمعی و حمایت از متحدین، چهار هدف اصلی استراتژی غرب آسیا آمریکا است. اگر اهمیت انرژی در غرب آسیا برای آمریکا کاهش یابد، چهار هدف اصلی فوق نیز تنزل مییابند:
5-1- بازدارندگی نظامی
یکم، حفظ امنیت پرسنل و اموال آمریکایی هدف اصلی استراتژی این کشور در غرب آسیا است. در حال حاضر، حدود 100 هزار سرباز، 46 پایگاه نظامی در 11 کشور و دهها سفارتخانه و کنسولگری آمریکا در غرب آسیا مستقر هستند. در سال 2018، سرمایهگذاری مستقیم آمریکا در غرب آسیا 73 میلیارد دلار و تجارت با این کشورها تقریباً 200 میلیارد دلار بود. همچنین ترور برنامهریزی شده سردار سلیمانی توسط آمریکا در اوایل ژانویه سال 2020 نشان میدهد که حفظ امنیت پرسنل و اموال آمریکایی همچنان هدف اصلی استراتژی آمریکا در غرب آسیا است.
5-2- حمایت از امنیت متحدین
دوم، هدف استراتژیک دیگر حمایت از امنیت متحدین است. در سپتامبر سال 2019، تأسیسات نفتی عربستان مورد حمله قرار گرفت و عرضه نفت خام عربستان سعودی با 5.7 میلیون بشکه در روز کاهش یافت که 5 درصد از عرضه روزانه جهان را تشکیل میداد. اما ترامپ در این رابطه گفت: «این حمله به عربستان سعودی است، نه حمله به آمریکا». در اکتبر سال 2019، ترامپ خواستار خروج سربازان از سوریه شد. هر دو حزب در کنگره آمریکا با این تصمیم مخالفت کردند و معتقد بودند که این اقدام به معنای خیانت به کردها، متحد منطقهای در آمریکا در مبارزه با داعش است. در سالهای اخیر، با افزایش نفوذ ایران بر سوریه و عراق، احساس بحران امنیت در اسرائیل رو به افزایش بوده است، اما آمریکا بارها اعلام کرده است که نیروهای خود را از سوریه و عراق خارج خواهد کرد و باعث شد اسرائیل احساس کند که دیگر نمیتواند فقط برای امنیت به آمریکا وابسته باشد. ترامپ فعالانه «اتحاد امنیت غرب آسیا» (یا ناتو غرب آسیا) را برای کاهش بار امنیتی منطقه ای آمریکا سازماندهی کرد.
5-3- انرژی و تأمین امنیت آن
سوم، درمورد موضوعات انرژی، عمده صادرکنندگان انرژی غرب آسیا کشورهای خلیج فارس هستند و واردکنندگان انرژی عمدتاً کشورهای آسیایی هستند. ترامپ آمریکا را به بزرگترین تولید کننده نفت در جهان تبدیل کرده است و هیچ دلیلی برای محافظت از کانال حمل و نقل دریایی بدون بازپرداخت هزینه آن نمیبیند. با این حال، آمریکا نقش خود را در تأمین انرژی دنیا کاهش نمیدهد.
5-4- مهار ایران
چهارم، مهار ایران به هدف اصلی استراتژی آمریکا در غرب آسیا تبدیل شده است، اما در اقدامات و نتایج متناقض است. آمریکا با عقب نشینی از توافق جامع هستهای ایران، از سرگیری مجدد و افزایش تحریمها علیه ایران و ساماندهی متحدین منطقهای علیه ایران، فشار حداکثری به این کشور تحمیل کرده است.
6- دست نیافتن آمریکا به اهداف استراتژی غرب آسیا
بازدارندگی نظامی، کمک به متحدین و مذاکرات صلح سه وسیله اصلی بود که آمریکا به اهداف استراتژیک خود در غرب آسیا دست مییافت. با این حال، اوضاع در غرب آسیا و سیاست داخلی در آمریکا تغییر کرده است و روشهای فوق دیگر نتیجه نمیدهد.
6-1-بازدارندگی نظامی
یکم، در سال 2019 به یک نفتکش در خلیج فارس حمله شد، آمریکا 1000 نظامی به غرب آسیا اضافه کرد؛ در ماه سپتامبر همان سال به تأسیسات نفتی عربستان حمله شد و آمریکا نیروهای خود را 2،000 نفر دیگر افزایش داد. آمریکا همچنان قدرت سخت خود را نشان میدهد، اما از طرف دیگر عزم و ارادهای برای استفاده از قدرت سخت ندارد. درگیری بین آمریکا و ایران در ژانویه سال 2020 بیشتر عدم بازدارندگی ارتش آمریکا را برجسته ساخت. در عین حال، دولت ترامپ همواره قصد داشت نیروهای خود را از غرب آسیا بیرون بکشد که آمریکا را به بر سر معمای تصمیمگیری برای خروج نیروهای نظامی از غرب آسیا و شروع جنگ دیگری در این منطقه قرار میدهد.
6-2- کمک به متحدین
دوم، کمک به متحدین وسیله مهمی برای اجرای استراتژی آمریکا در غرب آسیا بوده است. با این حال، اوضاع غرب آسیا طی سالهای اخیر به طرز چشمگیری تغییر کرده است. سیاست کمکهای نظامی آمریکا همچنان یکسان است، اما اثر آن بسیار کاهش یافته است. هنوز سالانه نزدیک به 3.8 میلیارد دلار کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل سرازیر میشود که بزرگترین دریافت کننده کمکهای نظامی آمریکا به شمار میآید. همچنین جنگنده اف 35 به اسرائیل فروخته شد که در نتیجه آن کشورهای عربی را وادار شدند که یکی پس از دیگری به بازار تسلیحات روسیه روی آورند.
6-3- مذاکرات صلح
سوم، روابط فعلی اعراب و اسرائیل نیز دستخوش تحولات بزرگی شده است و عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی با اسرائیل علیه ایران کار میکنند.اکنون آمریکا امیدوار است كه فلسطین و اسرائیل به صلح دست یابند. گرچه آمریکا تمام تلاش خود را برای ایجاد صلح بین فلسطین و اسرائیل در این 40 سال انجام داده است، اما هنوز سیاستهای آمریکا در مورد روند صلح بین فلسطین و اسرائیل جواب نداده است. نقشه جدید صلح فلسطین و اسرائیل که ترامپ در 28 ژانویه سال 2020 اعلام کرد، نیز به دلیل اینکه بیشتر جانب اسرائیل را میگیرد، با مخالفت شدیدی مواجهه شد و شرایط مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل هنوز شکل نگرفته است.
7- چشم انداز تحول استراتژی آمریکا در غرب آسیا
منافع، اهداف استراتژیک و ابزارهای آمریکا در غرب آسیا تغییر یافته و این روند ادامه خواهد یافت. استراتژی آمریکا در غرب آسیا وارد دوره تحول شده و قبل از شکلگیری یک اجماع پایدار، زمان قابل توجهی خواهد برد. در حال حاضر، سیاست گذاران ذیربط در آمریکا نه با استراتژی مداخله در مقیاس وسیع دوره جورج دبلیو بوش موافق هستند و نه با «دکترین حداقلی« دوران اوباما. بلکه امیدوارند که یک استراتژی «مداخله گر قوی و متوسط» شکل دهند. در جریان تحول استراتژی در غرب آسیا، آمریکا نمیخواهد مداخله نظامی وسیع و گستردهای انجام دهد، بلکه در عوض تلاش میکند تا به طور انتخابی و از روی ناچاری مداخله کند. از این رو، آمریکا بعید است که جنگی بزرگ در مقیاس وسیع دیگری را آغاز کند.
در جریان تحول استراتژی آمریکا در غرب آسیا، وضعیت دشوار کشورهای عربی بی سابقه خواهد بود. پس از پایان جنگ سرد، کشورهای عربی حمایت اتحاد جماهیر شوروی را از دست دادند و فقط تصور میکردند که آمریکا می تواند یک موقعیت عادلانه و عینی بین عرب و اسرائیل حفظ کند. در سال 2011 ، آمریکا وارد دوره تحول استراتژی در غرب آسیا شد و خلاء قدرت در این منطقه پدیدار شد که با ایران، ترکیه، اسرائیل و سایر کشورهای غیرعربی به سرعت پر شد. در مورد مسئله اعراب و اسرائیل، دولت ترامپ با نقض سیاست بی طرفی، بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل شناسایی کرد، ارتفاعات جولان را به عنوان قلمرو اسرائیل به رسمیت شناخت و از شهرکسازی جدید اسرائیل در دره اردن و کرانه باختری حمایت کرد. از این نظر، کشورهای عربی در وضعیت دشواری قرار دارند.
درباره مسئله ایران، روابط آمریکا و ایران شدت گرفته و این کشورهای عربی هستند که در نهایت آسیب میبینند. خط قرمز جنگ آمریکا شامل حمایت از کشورهای عربی نمیشود. کشورهای عربی فقط میتوانند به خود متکی باشند، بنابراین باید تلاش کنند تا با ایران سازش کنند. در ژوئن سال 2019، پس از حمله به تانکر نفتی چند ملیتی در نزدیکی تنگه هرمز، امارات متحده عربی هیأتی را برای مذاکره و آزادی 700 میلیون دلار از اموال ایران به این کشور فرستاد. در سپتامبر همان سال، تأسیسات نفتی عربستان مورد حمله قرار گرفت و عربستان سعودی بازدارندگی زیادی را حفظ کرد به جای اینکه مستقیماً ایران را به پشت پرده بودن این حمله متهم کند.
در ژانویه سال 2020، با توجه به وخیم تر شدن روابط بین آمریکا و ایران، پارلمان عراق قطعنامهای را تصویب کرد که خواهان خروج سربازان آمریکایی از این کشور شد. آمریکا تهدید کرد که حساب نفتی 35 میلیارد دلاری عراق را مسدود خواهد کرد که 90 درصد از هزینههای مالی عراق را تشکیل میدهد. به طورکلی، ساختار سیاسی غرب آسیا دستخوش تحولات اساسی شده است.
آمریکا از نظر موقعیت جغرافیایی بسیار قدرتمند اما بسیار دور به این منطفه است و امروزه وابستگی انرژی این کشور به کشورهای غرب آسیا به طور پیوسته رو به زوال است، بنابراین تحمل آن برای تلاطم های غرب آسیا نسبتاً قوی است. بنابراین، حتی اگر استراتژی آمریکا در غرب آسیا شکست بخورد و منافع آن آسیب ببیند، اما بزرگترین قربانیان هنوز کشورهای غرب آسیا و حتی کشورهای اروپایی و آسیایی هستند. راه اندازی جنگ عراق یک اشتباه بزرگ در استراتژی آمریکا در غرب آسیا است که به منافع استراتژیک آن آسیب رسانده است. هرچند، برای آمریکا اتفاقی نیافته است، اما عراق توسط این کشور ویران شدهاند و هنوز هم با رنج بسیاری دست و پنجه نرم میکنند. این موضوع پیامد معمول نظم سیاسی ناعادلانه و غیر منطقی بین المللی امروز است.
8- منبع مطلب:
http://www.cicir.ac.cn/NEW/opinion.html?id=22163311-1638-48ca-8064-4edfffda4d10