آسیبشناسی سازمانها و نهادهای فرهنگی در ایران
فرهنگ عبارت از مجموعه باورها، ارزشها و الگوهای متفاوت رفتاری است که برای گروهی از مردم عمومیت دارد. تمامی کسانی که از کشور دیگری بازدید کرده باشند، متوجه تفاوتهای فرهنگی خواهند شد، هرچند که برای درک این تفاوتها لزوماً نیاز به ترک کشور خود نیست. شوک فرهنگی[١] نیز به معنی سردرگمی و ناراحتی است که یک شخص در برخورد با فرهنگ ناآشنا تجربه میکند و یادآور بسیاری از تفاوتهایی است که باید بر آنها غلبه کرد تا بتوان به سادگی سفر کرد. به هر حال تفاوتهای فرهنگی ـ اجتماعی از حیث تجارت و مدیریت، آثار و نتایج مهمی دارند که باید درک شوند. رسمهای محلی به قدری متفاوت هستند که بسیاری از ما نمیتوانیم در فرهنگهای مختلف متخصص شویم، اما توانایی به حداقل رساندن شوکهای فرهنگی را داریم.
شناخت الگوها و تفاوتهای فرهنگی به لحاظ مدیریتی و ارتباطی نه تنها در سطح بینالمللی حائز اهمیت است، بلکه در سطح ملی نیز، به ویژه در کشورهایی نظیر ایران که از تنوع گستردة خردهفرهنگها برخوردار هستند، از جهات گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ارزشمند است. واضح است که برای تداوم موفق انسجام در جامعهای که گروههای مختلف قومی در آن وجود دارند، شناخت تفاوتهای فرهنگی از ضروریات آن جامعه است. انسجام زمانی به وجود میآید که اعضا توان مشارکت در جامعه ملی را بدون قربانی کردن فرهنگ خود داشته باشند و بدون کشیده شدن به انزوا به حیات اجتماعی خود ادامه دهند. شکلگیری و توفیق جامعه مدنی نیز در گرو چنین انسجامی است، در غیر این صورت غلبه یک عنصر از عناصر اجتماعی موجب کشمکش نهفته در درون جامعه شده و همواره تعارض را میان اجزای زنده نگه میدارد (فرهنگی، ١٣٨٢: ٨٤).
حضرت امام خمینی (ره) میفرمایند: «... اگر فرهنگ درست بشود یک مملکت اصلاح میشود».
در اینجاست که ضرورت تحول فرهنگی نمایان میشود؛ زیرا اگر بخواهیم جامعهای پیشرفت کند و به سوی تعالی حرکت کند، باید زمینههای آن در مجریان این پیشرفت و حرکت ایجاد شود و این زمینهها چیزی جز فرهنگ نیست. بنا بر آنچه گفته شد، ضرورت تحول فرهنگی برای دستیابی به توسعه نمایان میشود (عزتی، ١٣٧٦: ٧٢).
مقام معظم رهبری فرمودهاند: «مسئله فرهنگی را باید مسئله اول این کشور به حساب آورد. عامل فرهنگی، تضمینکننده آینده است».
علم و اقتصاد، پول و ثروت، منابع زیرزمینی برای تأمین و تضمین آینده بشریت تعیینکننده نیست و ضعف عامل فرهنگی همواره سبب سقوط و زوال تمدنها بوده است (پیروزمند، ١٣٨١).
ما برای تربیت مدیران فرهنگی برنامهریزی مناسب نداریم و از سوی دیگر در همان حدی هم که برنامه داریم، برنامهها را پیاده نمیکنیم؛ زیرا ما اعتقادی به تخصص نداریم و در رابطه با فرهنگ هم این گمان را داریم که میتوانیم اداره امور آن را به هر کسی بسپاریم (توسلی، ١٣٨١).
در شرایط حاضر و در راستای رسیدن به اهداف فوق، چارهای جز بازنگری بنیادین بر فعالیتهای سازمانها و نهادهای فرهنگی کشور نداریم و این مهم حاصل نمیشود، مگر اینکه نخست به آسیبشناسی این سازمانها بپردازیم.