
ترامپ و خلیج فارس؛ امنیت و تجارت
روند نظم ساز نوظهور
کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس پس از شکست لشگرکشی آمریکا به منطقه از سال ۲۰۰۳ و انقلابات عربی سال ۲۰۱۱ از تحول اساسی در ادراک راهبردی و حکمرانی ملی برخوردار شدند. آنها پی به این نکته مهم بردند که برای تاثیرگذاری بر نظم امنیتی پیش رو در منطقه غرب آسیا باید پایههای قدرت ملی را با استفاده از فرصتهای موجود در نظام سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا تقویت کنند تا ضمن پاسخگویی به نیازهای داخلی، قدرت تاثیرگذاری بیشتری بر تحولات منطقه داشته باشند. روند ژئواکونومیک گرایی برون گرایانه پس از پایان جنگ سرد در منطقه غرب آسیا و به طور خاص در حاشیه جنوبی خلیج فارس آغاز شد و در دو دهه اخیر از شدت رو به جلوی بیشتری برخوردار شد. سیاست خارجی چندبردار و رویکرد شبکهای اقتصادگرایانه به قدرتهای منطقهای و جهانی اساسیترین جهت گیری است که میتوان از آن به عنوان اصل سامان دهنده و معمار سیاست خارجی کشورهای عربی خلیج فارس نام برد.
دور دوم ریاست جمهوری ترامپ و دیدگاه تجاری- امنیتی وی نسبت به مسایل غرب آسیا سبب تشدید روند ژئواکونومیک گرایی در این منطقه شده است. نیاز آمریکا به جذب سرمایه گذاری در صنایع داخلی و دست یابی به بازارهای خارجی جهت فروش تولیدات داخلی سبب شده است تا رویکرد امپریالیسم تجاری در رفتارهای سیاست خارجی ترامپ به شکل برجستهای مشاهده شود. آمریکاییها در مقایسه با نیروی تولید چینیها و کسری تجاری بالا با بسیاری از متحدین خود در ناتو از وضعیت نامطلوبی در رقابت پذیری و سلطه بر زنجیره تولید جهانی برخوردار شدهاند. جنگ تجاری ترامپ با چین و برخی اعضای ناتو ریشه در ساختار در حال انتقال تولید و نوآوری جهانی دارد. ساختار مذکور در حال حرکت به سمت تکثرگرایی و حضور بازیگران غیرآمریکایی بیشتری است. حضور ترامپ در خلیج فارس و امضاء توافقنامههای هنگفت تجاری و تسلیحاتی ریشه در بهره گیری این کشور از متحدین منطقهای جهت استمرار سلطه اقتصادی آمریکا در قالب تقویت وابستگی نامتقارن دارد.
تهدیدات و راه حلها
الگوی اعراب حاشیه خلیج فارس جهت استمرار و استحکام نظامهای پادشاهی خود برگرفته از الگوی توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی است. در این الگو که برخی کشورهای شرقی تاکنون به تحقق آن موفق شدهاند از طریق تقویت تولید و رفاه داخلی در تعامل نزدیک با نظام سرمایه داری جهانی و حضور در زنجیره تولید و ارزش افزوده جهانی و منطقهای در مراحل بعدی به تحکیم هیئت حاکمه چندنفره و نظام سیاسی هرمی شده اجرایی شده است. در این الگو، توسعه اقتصادی ضامن ثبات سیاسی و تقویت کننده قدرت نرم و سخت خواهد بود. از این رو اقتصادگرایی و مشارکت در پروژههای تولیدی و فناورانه دو و چندجانبه به عنوان مبنایی برای تحکیم قدرت ملی محسوب میشود. طرفداران مدرن سازی ساختارهای درون ملی و منطقهای و صاحبان رویکرد اقتصاد وتجارت به عنوان مبنایی برای بسط صلح منطقهای بر این باوراند که سازوکار بسط صلح داخلی و منطقهای از طریق رابطهای خطی و اقتصادی امکان پذیر است.
مادی گرایی و موازنه گرایی نظامی- اقتصادی حاکم بر روح سیاست خارجی آمریکا سبب شده است تا نظامی گرایی جهت حل مسایل ژئوپلیتیکی و اقتصادگرایی و تجارت تسلیحات به عنوان مهمترین اولویت همکاریهای بین دولتی و عامل ثبات ساز در دستورکار منطقهای این کشور قرار گیرد. نگاه امنیتی تیم سیاست خارجی ترامپ به مقوله تجارت برآمده از رویکرد اثبات گرایانه تمدن سرمایه داری غرب به مقوله اقتصاد است. تجارت به عنوان مبنای آزادسازی منطقه از بحرانهای سیاسی و فرهنگی ریشه در رویکرد خطی و ساده سازانه سیاست خارجی دولتهای غربی و به طور خاص آمریکا دارد. در این گفتمان فروش تسلیحات پیشرفته و مرگبار ضامن ثبات سیاسی و صلح راهبردی خواهد بود. در امتداد رویکرد فوق، بسط فرهنگ غرب و محصولات غربی سبب خواهد شد تا بحرانهای فرهنگی محو شوند. آنچه به عنوان هدف نهایی ترامپ و همفکران عرب وی به صورت تصویری درخشان پیش روی آنها قرار گرفته است ایجاد اروپایی پیشرفته در منطقه غرب آسیا است تا در سایه ان، جنگها و خشونتهای مزمن با اقتصاد آزاد و انسانهایی اهل تساهل و مصرف گرا جایگزین شود.
تزریق تسلیحات پیشرفته غربی به انبار خلیج فارس نتوانسته است تهدیدات و ادراکات هابزی را از این منطقه بزداید. ناامنیهای سطح خرد درون ملی و شورشها و اعتراضات شهری علی رغم تقویت سرانه ملی کشورهای غرب آسیا از بین نرفته است. امنیت خریداری شده از قدرتهای فرامنطقهای به دلیل درون زا نبودن و تقویت وابستگی به راهبردهای قدرتهای جهانی سبب تشدید اختلافات و تضعیف فرایندهای مسالحه درون منطقهای میشود. ورود میلیاردها دلار تسلیحات نظامی و صرف هزینههای هنگفت جهت نگه داری از آنها به انتقال سرمایه به دولتهای مرکز نظام سرمایه داری میانجامد. انعقاد قراردادهای هنگفت فرامنطقهای سبب تضعیف زنجیره تولید و تامین درون منطقهای میشود و وابستگی نامتقارن به قدرتهای جهانی را تقویت میکند. اشباع بازارهای منطقه از کالاها و فناوری غربی و امریکایی فرصت تقویت ساختارهای اقتصاد ملی کشورهای منطقه را در قالب هم افزایی منطقهای دچار نارسایی و اختلال میکند. سفر تجاری ترامپ به منطقه خلیج فارس و انعقاد قراردادهای تسلیحاتی و اقتصادی نشان دهنده قرار گرفتن تجارت در راس سیاست خارجی آمریکا و هم وزن با مسایل امنیتی و دفاعی است. مهار تهدیدات منطقهای در سیاست خارجی ترامپ از طریق متحدین منطقهای با نظارت و پشتیبانی آمریکا و در صورت لزوم بهره گیری محدود از ابزار نظامی انجام میشود. جنگ گسترده منطقهای سبب آسیب رسانی به کریدورهای تجاری میشود از این رو دیپلماسی و ابزار تحریم همواره اولویت نخست ترامپ در حل مسایل سیاست منطقهای بوده است.