
الزامات سیاست گذاری فرهنگی در سطح ملی
فرهنگ عبارت است از مجموعهای از پاسخها به نیازهای انسانی و اجتماعی. نیازی که فرهنگها بدان پاسخ میدهند، عبارت است از نیاز به چیستی، چرایی و چگونه زیستن. فرهنگ مجموعهای از خصوصیات مادی و معنوی است که یک جامعه یا یک گروه اجتماعی را از دیگر گروهها و جوامع متمایز میسازد و محدود به هنر و ادبیات نشده، بلکه شیوههای زندگی، همزیستی، نظامهای ارزشی، سنتها و باورها را نیز دربرمیگیرد.بدین لحاظ فرهنگ در بطن مباحثات کنونی راجع به هویت، انسجام اجتماعی و توسعه اقتصادی مبتنی بر دانش قرار دارد.
جهانی شدنِ ناشی از توسعة سریع فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی، رشد و گسترش صنایع فرهنگی و تجارت کالاها و خدمات فرهنگی، از یک سو تنوع فرهنگی را به مخاطره انداخته و از سوی دیگر، برای برقراری گفتگو میان فرهنگها و تمدنها شرایط جدیدی ایجاد کرده است.به طور کلی، تداوم وجود اکوسیستم طبیعی منوط به بقای تمامی آنهاست. به همین ترتیب «اکوسیستم فرهنگی» موزاییک پیچیدهای از فرهنگهای کمابیش قدرتمند است. بنابراین وجود تنوع برای حفظ و انتقال این میراث ارزشمند به نسلهای آینده ضروری است.
تشابه میان تنوع زیستی و تنوع فرهنگی اولین بار در گزارش کمیسیون جهانی فرهنگ و توسعه سازمان ملل و یونسکو (١٩٩٥) با عنوان «تنوع خلاق ما» مطرح شد. در این گزارش به اتخاذ اقدامات هماهنگ برای برخورد با چالشهای توسعه و حفظ تنوع فرهنگی در دنیای رو به جهانی شدن تأکید شده است. این موضوع در کنفرانس بیندولتی سیاستهای فرهنگی برای توسعه (استکهلم ١٩٩٨) نیز بحث شد و در برنامه مصوب کنفرانس منعکس گردید.فرهنگ در دنیای کنونی و هزارة سوم به مهمترین و حساسترین دلمشغولی و چالش مراجع و مجامع بینالمللی تبدیل شده است. چنانچه در اجلاس سازمان تجارت جهانی در سیاتل نیز این دغدغه از سوی مقامات ارشد کشورهای مختلف دنیا مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ضمن اینکه کالاها و خدمات فرهنگ از شمول قوانین تجارت آزاد مستثنی گردید، همچنین اعلام شد که تنها سیاستهای فرهنگی مناسب میتواند ضامن حفظ، ترویج و تنوع فرهنگ باشد.
فرهنگها هر چند که در تولید محصولات مادی و معنوی جامعه تأثیر آشکار و پنهانی دارند، اما خود نیز محصول جامعه و تاریخ و نیازمند مدیریت، سیاست، پویایی، تغییر و دگرگونی برای بهبود مستمر هستند.در این زمینه، دولتها مهمترین نقش را بر عهده دارند؛ زیرا با دیدگاهی جامعنگر و درک درست از واقعیتها و تحولات در سطح ملی و جهانی باید مبادرت به سیاستگذاری در عرصة خطیر فرهنگی نمایند. چنانچه دولت در نقش و کارکرد خود در زمینة فرهنگی دچار اشتباه و ضعف شود، این مسئله میتواند عوارض جبرانناپذیری را به جامعه تحمیل کند و حیات فرهنگی آن را دچار اختلالها و بحرانهای مهلک گرداند.با توجه به اینکه دولت و جامعة ایران درحالحاضر همانند اکثر کشورهای دنیا با چالشهای بزرگی در عرصة فرهنگی مواجه است، موضوع این مقاله میتواند از موضوعات اساسی و بنیادی، و در عین حال گرهگشا در هر دو عرصة نظر و عمل به شمار آید. به طور یقین، در شرایط کنونی سیاستهای فرهنگی کشور نیازمند بازنگریها و دگرگونیهای زیادی است که سمت و سوی آنها و الزاماتی که باید مورد توجه قرار گیرد، در این مجموعه مورد تأکید قرار میگیرد.