گزارش
۰۹ شهريور ۱۳۹۵ | ۰۹:۱۱
سیاست خارجی ایران در اوراسیا: مسائل منطقهای و جهانی، خزر، انرژی و عدم اشاعه سلاحهای هستهای
تاریخ :٧ آذر ١٣٨٥
موضوع : همکاریهای منطقهای
برگزارکننده : معاونت پژوهشهای روابط بینالملل / گروه مطالعات امنیت بینالمللی
خلاصه
این نشست دو روزه که به همت و در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد تنی چند از دیپلماتها و کارشناسان ارشد مسایل منطقه به ایراد سخنرانی پرداختند. متن سخنرانی دکتر موسویان ذیلا به نظرتان می رسد:
دکتر سید حسین موسویان
سیاست خارجی ایران در اوروآسیا: مسائل منطقهای و جهانی، خزر، انرژی و عدم اشاعه سلاحهای هستهای
همایش آسیای مرکزی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
هفتم و هشتم آذر ١٣٨٥
دانشگاه فردوسی ـ مشهد
١. حلقههای شکلگیری اوراسیای جدید در خزر به هم میرسد. اگرچه در ژئواستراتژی، اصل بر سر دستیابی به مقیاسهای جهانی است و نه منطقهای، اما این یک واقعیت است که منطقه آسیای مرکزی بهدلیل فاکتورهای متعدد در حوزههایی نظیر اقتصاد و امنیت، و بهدلیل ژئوپلتیک خاص آن، در سالهای آینده به منطقهای جهانی تبدیل خواهد شد. چنین روندی در عین آنکه دارای فرصتهای فراوان خواهد بود، چالشهایی را نیز پدید خواهد آورد که عمدهترین آن، رقابت قدرتهای جهانی و منطقهای برای محوریت یافتن بر منطقه است.
٢. یکی دیگر از ویژگیهای نقشه ژئوپلتیکی آسیای مرکزی، وجود سه حوزه «مناطق بحرانی»، «مناطق تحت فشار»، و «مناطق ژئواستراتژیک» در کنار یکدیگر است. مناطق بحرانی مناطقی هستند که در اثر منازعات داخلی چندپاره شدهاند، و مداخله قدرتهای خارجی در این مناطق با هدف تسلط نیز باعث تشدید واگرایی آنان شده است. «مناطق تحت فشار» نیز شامل محیطهایی هستند که بهدلیل جنگهای داخلی و اقدامات مداخلهگرایانه کشورهای همسایه دچار بحران شده و بین مناطق ژئوپلتیک قرار دارند. برخلاف مناطق بحرانی، این مناطق محل رقابت قدرتهای بزرگ نبودهاند. در برخی موارد، این قدرتها بهعنوان حافظ صلح عمل کرده و سعی در پایان دادن به منازعات داشتهاند. در کنار این موارد، «مناطق ژئواستراتژیک» هستند که دارای مطلوبیتهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی میباشند. آسیای مرکزی ترکیبی از این سه حوزه، با سطوح متفاوت است که همین امر میتواند فرصتها، تهدیدات و چالشهای متفاوتی را برای ج.ا.ایران به همراه داشته باشد.
٣. در حال حاضر سه دسته بازیگر عمده را میتوان در منطقه شناسایی کرد. دسته اول ایران و روسیه بهعنوان کشورهای محوری سیستم تابع منطقهای. دسته دوم آمریکا و اروپا در قالب یک کنسرت که سعی در تکمیل حلقههای اوروآسیا و تسلط بر محور استراتژیک شرقی ـ غربی تا ژاپن هستند. در کنار این دو باید سهمی هم برای چین قایل شد که نه تنها بهصورت انفرادی با کشورهای منطقه وارد تعامل شده است، بلکه آنان را وارد پیمان منطقهای نموده که میتواند زمینههای نفوذ این کشور در منطقه را بیش از پیش تسهیل نماید. این محور تسلط کاملی بر منطقه جنوبی خواهد داشت. دسته سوم کشورهای منطقهای نظیر ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان هستند که در عین بازیگری منطقهای، بهعنوان کشورهای هدف کنسرت نیز در نظر گرفته میشوند.
٤. در عین حال سه حلقه رقابتی در منطقه وجود دارد که برمبنای منافع گوناگون خود در منطقه با یکدیگر به رقابت پرداخته و در بسیاری از مواقع بخشهایی از این حلقههای رقابتی در هم ادغام میگردند. حلقه اول، روسیه و چین هستند، که در عین محوریت داشتن در پیمان شانگهای، تلاش دارند تا با گسترش نفوذ سیاسی، بر محیط استراتژیک و منابع منطقه مسلط گردند. دوم، آمریکا در یک سطح و اروپا و نهادهای غربی نظیر ناتو و سازمان و امنیت و همکاری اروپا در سطحی پایینتر، و در مقابل آن روسیه و چین. سطح سوم بازیگران حاشیهای یا بازیگرانی است که بهطور سنتی در منطقه حضور یا نفوذ داشتهاند، نظیر ج.ا.ایران، ترکیه و رژیم صهیونیستی.
این سه حلقه در برخی موارد بهصورت مجزا عمل کرده، و در بسیاری موارد نیز سطوح آن در هم ادغام شده است.
٥. خلأ ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی ناشی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، عملاً روند جهانی شدن این منطقه را سرعت بخشید. بهعبارت دیگر توجه کشورهای منطقه از ترتیبات همکاری و امنیت منطقهای بهسمت ادغام در روندهای جهانی و بهویژه اقتصاد حرکت کرده است. همین امر، یعنی شدت یافتن گسترش لیبرالیسم در منطقه، به معنای روند تکمیلی اوروآسیا است.
٦. در این شرایط دو تفکر متفاوت را در سیستم تابع آسیای مرکزی و قفقاز میتوان مشاهده نمود. یک تفکر رئالیسم دینامیکی است که تا حدودی مبنای فلسفی روابط خارجی روسیه را تشکیل میدهد. در چارچوب این تفکر، ضمن آنکه اقتصاد و ادغام در اقتصاد جهانی یک اصل اساسی برای اصلاح ساختار داخلی قلمداد میکند، معتقد به آن است که روسیه همچنان ابرقدرت منطقهای و مرکز سیستم تابع منطقهای بوده و تنها از راه حفظ این هژمونی میتواند امنیت و منافع خود را تأمین کند.
تفکر دیگر پلورالیسم استراتژیک است که توسط کشورهای منطقه دنبال میگردد و هدف از آن ادغام منطقه در ترتیبات جهانی و خروج از ترتیبات منطقهای است. همکاری گسترده با غرب بهعنوان وزنهای در برابر تسلط روسیه و همچنین گسترش فعالیت و حضور ج.ا.ایران در منطقه است. بخشی از این سیاست بهدلیل نگرانی از بازسازی امپراتوری سابق شوروی و نگرانی از ایران بهدلیل نفوذ فرهنگی، و بخش عمده آن نیز بهدلیل تأثیر سیاستهای آمریکا جهت تسلط بر منطقه و منابع انرژی در آن است.
٧. بنابراین از یکسو ما با فعال شدن بازیگران در این حوزه مواجه هستیم، و از سوی دیگر با استراتژیهای جدید آمریکا برای مهار روسیه در مرزهای خود از یکسو و تبدیل نمودن منطقه به حوزهای از منافع این کشور در هر دو بخش انرژی و امنیت. اساساً آمریکا با این توجیه که جهان در قرن بیستویکم شاهد جدال بر سر دستیابی به منابع انرژی خواهد بود، تلاش گستردهای را برای تسلط بر منابع انرژی حوزه خلیج فارس و دریای خزر سازماندهی نموده است. دسترسی به منابع نفتی خزر در استراتژی امنیت ملی آمریکا بهعنوان منفعت حیاتی و حساس این کشور تعریف شده و این کشور استراتژی چندجانبهای را در حوزههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای حضور خود در منطقه خزر تعریف کرده است. در این استراتژی، گسترش ناتو به شرق در قالب «برنامه همکاری برای صلح» بهعنوان عاملی برای تکمیل حلقههای اوروآسیا و تسلط بر محورهای امنیتی منطقه پیشبینی شده که در عین حال ضمن کنترل روسیه، باعث مهار ایران نیز شده و سیاست منطقه بدون ایران، بهعنوان سیاست محوری آمریکا در منطقه را پیش میبرد.
٨. آنچه مهم است، آمریکا قصد دارد در حوزههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی حضور خود را در منطقه گسترش داده و بهتدریج مسلط گردد. این کار از طریق نهادسازی، تقویت ارتباطات منطقه با نهادهای غربی نظیر ناتو، سازمان امنیت و همکاری اروپا، اتحادیه اروپا و سازمان تجارت جهانی، و افزایش حضور نظامی در منطقه صورت میپذیرد. قطع وابستگی کشورهای منطقه به کشورهای مرکز در منطقه نظیر روسیه، چین و ایران، از طریق ایجاد ارتباطات متعدد و گوناگون فراملی، از جمله سیاستهای رسمی دولت آمریکاست. همین مسئله دامنه ارتباطات و وابستگیهای فرامنطقهای کشورهای آسیای مرکزی را بالا برده و از میزان تسلط کشورهای مرکز برای کنترل تعاملات منطقهای میکاهد.
٩. از سوی دیگر آمریکا در سیاست امنیتی خود، کنترل تسلیحات هستهای و انتقال فناوری را در دستور کار خود قرار داده است. وجود تسلیحات کشتار جمعی در منطقه، پراکندگی آنان در جمهوریهای مختلف، توسعهنیافتگی این جمهوریها و احتمال انتشار و یا استفاده ناگهانی از این تسلیحات، باعث گردیده است تا سیاست آمریکا در درجه اول بر کنترل و در مراحل بعدی بر خلع سلاح هستهای این کشورها متمرکز شود. امضای تواقفنامه عاری کردن پنج کشور حوزه آسیای مرکزی، که منطقه اصلی تمرکز این تسلیحات محسوب میگردد، گامی در جهت هدف ذکر شده است
١٠. ج.ا.ایران بهعنوان یک کشور مهم در منطقه که میتوان گفت به همراه روسیه از بازیگران مرکزی بهشمار میآید، دارای اهداف و منافع خاصی است که سیاستهای خود را نیز براساس دستیابی به این اهداف و منافع تنظیم مینماید. بیشترین نگرش ایران به منطقه اقتصادی و فرهنگی است، اما تشدید روندهای امنیتی باعث میگردد تا سیاستهای امنیتی نیز در دستور کار دولت قرار گیرد.
? بحث خزر جدای از اقتصادی و سیاسی بودن آن، بحثی است در حوزه امنیت ملی و تعیین مرزهای حاکمیتی کشور. رژیم حقوقی دریای خزر باید از ترکیب اقتصاد و امنیت پدید آید، بهگونهای که منافع تمامی کشورهای ساحلی از بعد حاکمیتی و اقتصادی تأمین گردد. این امر نه از طریق قراردادهای دو یا چندجانبه، بلکه از طریق توافق میان تمامی کشورهای منطقه، بهگونهای که منافع تمامی کشورها در آن لحاظ گردد، امکانپذیر خواهد بود.
? ورود بازیگر ششم در بحث خزر، و یا نیروی سوم در منطقه به نفع ج.ا.ایران نیست. برخی کشورهای ساحلی برای تأمین منافع و امنیت ملی و همچنین افزایش سطح بازیگری خود سعی دارند تا آمریکا را بهعنوان بازیگر ششم و نیروی سوم وارد منطقه کنند. تلاش ایران برای افزایش همکاریهای اقتصادی و سیاسی، و بالا بردن مؤلفههای اعتمادساز و گسترش ارتباطات دیپلماتیک، از جمله مواردی است که سیاست خارجی ایران نسبت به منطقه باید بهطور جدی دنبال کنند.
? منابع انرژی موجود در منطقه باید بهعنوان عاملی جهت توسعه بومی منطقه بهکار گرفته شود. تسلط کشورهای فرامنطقهای بر این منابع تنها روندهای وابستگی را افزایش خواهد داد. این منطقه میتواند به یکی از قطبهای انرژی جهان مبدل گردد و لذا همکاریهای مشترک منطقهای در بخش انرژی یک راهبرد مهم تلقی میگردد.
? باید تلاش کرد تا در دو حوزه مطلوبیتهای اقتصادی را در انتقال انرژی و کالا فراهم آورد. مطلوبیت خط لوله انتقال انرژی از طریق خاک ایران هم از باب اقتصادی و هم امنیتی روشن است. تلاش آمریکا برای پیشبرد طرح منطقه بدون ایران، عملاً کشورهای منطقه را درگیر پروژه پرهزینه و غیر اقتصادی و امنیتی انتقال انرژی از طریق دیگر نموده است. درحالیکه ایران مسیر بسیار مناسب جهت انتقال محصولات آسیای مرکزی به جنوب آسیا از طریق خلیج فارس و دریای عمان است. این مسیر هم از جهت امنیتی و هم از بعد اقتصادی نسبت به مسیر افغانستان و پاکستان باصرفهتر است لازم است دیپلماسی ایران در این زمینه تحرک بیشتری از خود نشان دهد.
? ایجاد منطقه عاری از سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در آسیای مرکزی امری مثبت بوده و گام مهمی در جهت ایجاد ثبات ارزیابی میشود، اما حضور نیروهای خارجی و تشدید نظامیگری، و در عین حال عدم پیوستن روسیه بهعنوان بزرگترین دارنده تسلیحات هستهای در منطقه به طرح مذکور، کارآمدی توافقنامه را با ابهام همراه میسازد. استفادة روسیه از پایگاه نظامی بایکنور در قزاقستان بهعنوان عضوی از توافقنامه، عملاً خلاف مفاد توافقنامه را به همراه خواهد داشت. به هر صورت طرح ایجاد منطقه عاری از سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در آسیای مرکزی و قفقاز در راستای منافع ج.ا.ایران در منطقه بوده و باید در این راستا حرکتهای لازم را صورت داد.
? توجه خاص به سیستم تابع منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بهعنوان موضوعی در راستای منافع و امنیت ملی ایران نیز قابل توجه است. ایران معتقد است این منطقه باید در آینده اقتصاد، امنیت و ثبات جهانی نقش بسیار مهمی را ایفا کند.
? حمایت از کلیه همکاریهای منطقهای که در راستای ارتقا جایگاه منطقه باشد، راهبردی صحیح خواهد بود. از جمله این موارد میتوان به حمایت ایران از توسعه و گسترش اکو و یا پیمان شانگهای و تلاش برای ایجاد شرایط دستیابی به نظام امنیت منطقهای اشاره کرد.
ـ ایران باید سعی کند با گسترش فعالیتهای اقتصادی در چارچوب اکو، نظام همکاری اقتصادی منطقهای را تقویت کند.
ـ تقویت پیمان شانگهای میتواند عاملی باشد برای خروج آمریکا از منطقه. این نکته در اجلاس ژوئن ٢٠٠٥ نیز مورد تأکید قرار گرفت. در حال حاضر آمریکا در دو کشور قرقیزستان و ازبکستان دارای پایگاههای نظامی است و آمریکاییان خود بر این عقیده هستند که گسترش این پیمان منطقهای میتواند حضور نظامی آنان در منطقه را با چالش مواجه سازد. (اشاره به جلسه ٢٦ سپتامبر کمیسیون امنیت و همکاری اروپا یا همان کمیسیون هلسینکی درخصوص اثرات پیمان شانگهای در منطقه آسیای مرکزی و سخنرانی سناتور سام براون بک در آن)
بنابراین به نظر میرسد ج.ا.ایران از طریق تقویت و همکاری با این پیمان، میتواند تلاشهای مناسبی را برای خروج آمریکا از منطقه، بهویژه خروج نیروهای نظامی این کشور، و تقویت سازوکارهای درونی منطقهای، بردارد.
هماهنگی و همکاری با کشورهای اسلامی از طریق سازمان کنفرانس اسلامی از جمله مواردی است که ایران میتواند نقش فعالی را در جهت تحقق آن ایفا کند.
این نشست دو روزه که به همت و در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد تنی چند از دیپلماتها و کارشناسان ارشد مسایل منطقه به ایراد سخنرانی پرداختند. متن سخنرانی دکتر موسویان ذیلا به نظرتان می رسد:
دکتر سید حسین موسویان
سیاست خارجی ایران در اوروآسیا: مسائل منطقهای و جهانی، خزر، انرژی و عدم اشاعه سلاحهای هستهای
همایش آسیای مرکزی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
هفتم و هشتم آذر ١٣٨٥
دانشگاه فردوسی ـ مشهد
١. حلقههای شکلگیری اوراسیای جدید در خزر به هم میرسد. اگرچه در ژئواستراتژی، اصل بر سر دستیابی به مقیاسهای جهانی است و نه منطقهای، اما این یک واقعیت است که منطقه آسیای مرکزی بهدلیل فاکتورهای متعدد در حوزههایی نظیر اقتصاد و امنیت، و بهدلیل ژئوپلتیک خاص آن، در سالهای آینده به منطقهای جهانی تبدیل خواهد شد. چنین روندی در عین آنکه دارای فرصتهای فراوان خواهد بود، چالشهایی را نیز پدید خواهد آورد که عمدهترین آن، رقابت قدرتهای جهانی و منطقهای برای محوریت یافتن بر منطقه است.
٢. یکی دیگر از ویژگیهای نقشه ژئوپلتیکی آسیای مرکزی، وجود سه حوزه «مناطق بحرانی»، «مناطق تحت فشار»، و «مناطق ژئواستراتژیک» در کنار یکدیگر است. مناطق بحرانی مناطقی هستند که در اثر منازعات داخلی چندپاره شدهاند، و مداخله قدرتهای خارجی در این مناطق با هدف تسلط نیز باعث تشدید واگرایی آنان شده است. «مناطق تحت فشار» نیز شامل محیطهایی هستند که بهدلیل جنگهای داخلی و اقدامات مداخلهگرایانه کشورهای همسایه دچار بحران شده و بین مناطق ژئوپلتیک قرار دارند. برخلاف مناطق بحرانی، این مناطق محل رقابت قدرتهای بزرگ نبودهاند. در برخی موارد، این قدرتها بهعنوان حافظ صلح عمل کرده و سعی در پایان دادن به منازعات داشتهاند. در کنار این موارد، «مناطق ژئواستراتژیک» هستند که دارای مطلوبیتهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی میباشند. آسیای مرکزی ترکیبی از این سه حوزه، با سطوح متفاوت است که همین امر میتواند فرصتها، تهدیدات و چالشهای متفاوتی را برای ج.ا.ایران به همراه داشته باشد.
٣. در حال حاضر سه دسته بازیگر عمده را میتوان در منطقه شناسایی کرد. دسته اول ایران و روسیه بهعنوان کشورهای محوری سیستم تابع منطقهای. دسته دوم آمریکا و اروپا در قالب یک کنسرت که سعی در تکمیل حلقههای اوروآسیا و تسلط بر محور استراتژیک شرقی ـ غربی تا ژاپن هستند. در کنار این دو باید سهمی هم برای چین قایل شد که نه تنها بهصورت انفرادی با کشورهای منطقه وارد تعامل شده است، بلکه آنان را وارد پیمان منطقهای نموده که میتواند زمینههای نفوذ این کشور در منطقه را بیش از پیش تسهیل نماید. این محور تسلط کاملی بر منطقه جنوبی خواهد داشت. دسته سوم کشورهای منطقهای نظیر ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان هستند که در عین بازیگری منطقهای، بهعنوان کشورهای هدف کنسرت نیز در نظر گرفته میشوند.
٤. در عین حال سه حلقه رقابتی در منطقه وجود دارد که برمبنای منافع گوناگون خود در منطقه با یکدیگر به رقابت پرداخته و در بسیاری از مواقع بخشهایی از این حلقههای رقابتی در هم ادغام میگردند. حلقه اول، روسیه و چین هستند، که در عین محوریت داشتن در پیمان شانگهای، تلاش دارند تا با گسترش نفوذ سیاسی، بر محیط استراتژیک و منابع منطقه مسلط گردند. دوم، آمریکا در یک سطح و اروپا و نهادهای غربی نظیر ناتو و سازمان و امنیت و همکاری اروپا در سطحی پایینتر، و در مقابل آن روسیه و چین. سطح سوم بازیگران حاشیهای یا بازیگرانی است که بهطور سنتی در منطقه حضور یا نفوذ داشتهاند، نظیر ج.ا.ایران، ترکیه و رژیم صهیونیستی.
این سه حلقه در برخی موارد بهصورت مجزا عمل کرده، و در بسیاری موارد نیز سطوح آن در هم ادغام شده است.
٥. خلأ ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی ناشی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، عملاً روند جهانی شدن این منطقه را سرعت بخشید. بهعبارت دیگر توجه کشورهای منطقه از ترتیبات همکاری و امنیت منطقهای بهسمت ادغام در روندهای جهانی و بهویژه اقتصاد حرکت کرده است. همین امر، یعنی شدت یافتن گسترش لیبرالیسم در منطقه، به معنای روند تکمیلی اوروآسیا است.
٦. در این شرایط دو تفکر متفاوت را در سیستم تابع آسیای مرکزی و قفقاز میتوان مشاهده نمود. یک تفکر رئالیسم دینامیکی است که تا حدودی مبنای فلسفی روابط خارجی روسیه را تشکیل میدهد. در چارچوب این تفکر، ضمن آنکه اقتصاد و ادغام در اقتصاد جهانی یک اصل اساسی برای اصلاح ساختار داخلی قلمداد میکند، معتقد به آن است که روسیه همچنان ابرقدرت منطقهای و مرکز سیستم تابع منطقهای بوده و تنها از راه حفظ این هژمونی میتواند امنیت و منافع خود را تأمین کند.
تفکر دیگر پلورالیسم استراتژیک است که توسط کشورهای منطقه دنبال میگردد و هدف از آن ادغام منطقه در ترتیبات جهانی و خروج از ترتیبات منطقهای است. همکاری گسترده با غرب بهعنوان وزنهای در برابر تسلط روسیه و همچنین گسترش فعالیت و حضور ج.ا.ایران در منطقه است. بخشی از این سیاست بهدلیل نگرانی از بازسازی امپراتوری سابق شوروی و نگرانی از ایران بهدلیل نفوذ فرهنگی، و بخش عمده آن نیز بهدلیل تأثیر سیاستهای آمریکا جهت تسلط بر منطقه و منابع انرژی در آن است.
٧. بنابراین از یکسو ما با فعال شدن بازیگران در این حوزه مواجه هستیم، و از سوی دیگر با استراتژیهای جدید آمریکا برای مهار روسیه در مرزهای خود از یکسو و تبدیل نمودن منطقه به حوزهای از منافع این کشور در هر دو بخش انرژی و امنیت. اساساً آمریکا با این توجیه که جهان در قرن بیستویکم شاهد جدال بر سر دستیابی به منابع انرژی خواهد بود، تلاش گستردهای را برای تسلط بر منابع انرژی حوزه خلیج فارس و دریای خزر سازماندهی نموده است. دسترسی به منابع نفتی خزر در استراتژی امنیت ملی آمریکا بهعنوان منفعت حیاتی و حساس این کشور تعریف شده و این کشور استراتژی چندجانبهای را در حوزههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای حضور خود در منطقه خزر تعریف کرده است. در این استراتژی، گسترش ناتو به شرق در قالب «برنامه همکاری برای صلح» بهعنوان عاملی برای تکمیل حلقههای اوروآسیا و تسلط بر محورهای امنیتی منطقه پیشبینی شده که در عین حال ضمن کنترل روسیه، باعث مهار ایران نیز شده و سیاست منطقه بدون ایران، بهعنوان سیاست محوری آمریکا در منطقه را پیش میبرد.
٨. آنچه مهم است، آمریکا قصد دارد در حوزههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی حضور خود را در منطقه گسترش داده و بهتدریج مسلط گردد. این کار از طریق نهادسازی، تقویت ارتباطات منطقه با نهادهای غربی نظیر ناتو، سازمان امنیت و همکاری اروپا، اتحادیه اروپا و سازمان تجارت جهانی، و افزایش حضور نظامی در منطقه صورت میپذیرد. قطع وابستگی کشورهای منطقه به کشورهای مرکز در منطقه نظیر روسیه، چین و ایران، از طریق ایجاد ارتباطات متعدد و گوناگون فراملی، از جمله سیاستهای رسمی دولت آمریکاست. همین مسئله دامنه ارتباطات و وابستگیهای فرامنطقهای کشورهای آسیای مرکزی را بالا برده و از میزان تسلط کشورهای مرکز برای کنترل تعاملات منطقهای میکاهد.
٩. از سوی دیگر آمریکا در سیاست امنیتی خود، کنترل تسلیحات هستهای و انتقال فناوری را در دستور کار خود قرار داده است. وجود تسلیحات کشتار جمعی در منطقه، پراکندگی آنان در جمهوریهای مختلف، توسعهنیافتگی این جمهوریها و احتمال انتشار و یا استفاده ناگهانی از این تسلیحات، باعث گردیده است تا سیاست آمریکا در درجه اول بر کنترل و در مراحل بعدی بر خلع سلاح هستهای این کشورها متمرکز شود. امضای تواقفنامه عاری کردن پنج کشور حوزه آسیای مرکزی، که منطقه اصلی تمرکز این تسلیحات محسوب میگردد، گامی در جهت هدف ذکر شده است
١٠. ج.ا.ایران بهعنوان یک کشور مهم در منطقه که میتوان گفت به همراه روسیه از بازیگران مرکزی بهشمار میآید، دارای اهداف و منافع خاصی است که سیاستهای خود را نیز براساس دستیابی به این اهداف و منافع تنظیم مینماید. بیشترین نگرش ایران به منطقه اقتصادی و فرهنگی است، اما تشدید روندهای امنیتی باعث میگردد تا سیاستهای امنیتی نیز در دستور کار دولت قرار گیرد.
? بحث خزر جدای از اقتصادی و سیاسی بودن آن، بحثی است در حوزه امنیت ملی و تعیین مرزهای حاکمیتی کشور. رژیم حقوقی دریای خزر باید از ترکیب اقتصاد و امنیت پدید آید، بهگونهای که منافع تمامی کشورهای ساحلی از بعد حاکمیتی و اقتصادی تأمین گردد. این امر نه از طریق قراردادهای دو یا چندجانبه، بلکه از طریق توافق میان تمامی کشورهای منطقه، بهگونهای که منافع تمامی کشورها در آن لحاظ گردد، امکانپذیر خواهد بود.
? ورود بازیگر ششم در بحث خزر، و یا نیروی سوم در منطقه به نفع ج.ا.ایران نیست. برخی کشورهای ساحلی برای تأمین منافع و امنیت ملی و همچنین افزایش سطح بازیگری خود سعی دارند تا آمریکا را بهعنوان بازیگر ششم و نیروی سوم وارد منطقه کنند. تلاش ایران برای افزایش همکاریهای اقتصادی و سیاسی، و بالا بردن مؤلفههای اعتمادساز و گسترش ارتباطات دیپلماتیک، از جمله مواردی است که سیاست خارجی ایران نسبت به منطقه باید بهطور جدی دنبال کنند.
? منابع انرژی موجود در منطقه باید بهعنوان عاملی جهت توسعه بومی منطقه بهکار گرفته شود. تسلط کشورهای فرامنطقهای بر این منابع تنها روندهای وابستگی را افزایش خواهد داد. این منطقه میتواند به یکی از قطبهای انرژی جهان مبدل گردد و لذا همکاریهای مشترک منطقهای در بخش انرژی یک راهبرد مهم تلقی میگردد.
? باید تلاش کرد تا در دو حوزه مطلوبیتهای اقتصادی را در انتقال انرژی و کالا فراهم آورد. مطلوبیت خط لوله انتقال انرژی از طریق خاک ایران هم از باب اقتصادی و هم امنیتی روشن است. تلاش آمریکا برای پیشبرد طرح منطقه بدون ایران، عملاً کشورهای منطقه را درگیر پروژه پرهزینه و غیر اقتصادی و امنیتی انتقال انرژی از طریق دیگر نموده است. درحالیکه ایران مسیر بسیار مناسب جهت انتقال محصولات آسیای مرکزی به جنوب آسیا از طریق خلیج فارس و دریای عمان است. این مسیر هم از جهت امنیتی و هم از بعد اقتصادی نسبت به مسیر افغانستان و پاکستان باصرفهتر است لازم است دیپلماسی ایران در این زمینه تحرک بیشتری از خود نشان دهد.
? ایجاد منطقه عاری از سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در آسیای مرکزی امری مثبت بوده و گام مهمی در جهت ایجاد ثبات ارزیابی میشود، اما حضور نیروهای خارجی و تشدید نظامیگری، و در عین حال عدم پیوستن روسیه بهعنوان بزرگترین دارنده تسلیحات هستهای در منطقه به طرح مذکور، کارآمدی توافقنامه را با ابهام همراه میسازد. استفادة روسیه از پایگاه نظامی بایکنور در قزاقستان بهعنوان عضوی از توافقنامه، عملاً خلاف مفاد توافقنامه را به همراه خواهد داشت. به هر صورت طرح ایجاد منطقه عاری از سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در آسیای مرکزی و قفقاز در راستای منافع ج.ا.ایران در منطقه بوده و باید در این راستا حرکتهای لازم را صورت داد.
? توجه خاص به سیستم تابع منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بهعنوان موضوعی در راستای منافع و امنیت ملی ایران نیز قابل توجه است. ایران معتقد است این منطقه باید در آینده اقتصاد، امنیت و ثبات جهانی نقش بسیار مهمی را ایفا کند.
? حمایت از کلیه همکاریهای منطقهای که در راستای ارتقا جایگاه منطقه باشد، راهبردی صحیح خواهد بود. از جمله این موارد میتوان به حمایت ایران از توسعه و گسترش اکو و یا پیمان شانگهای و تلاش برای ایجاد شرایط دستیابی به نظام امنیت منطقهای اشاره کرد.
ـ ایران باید سعی کند با گسترش فعالیتهای اقتصادی در چارچوب اکو، نظام همکاری اقتصادی منطقهای را تقویت کند.
ـ تقویت پیمان شانگهای میتواند عاملی باشد برای خروج آمریکا از منطقه. این نکته در اجلاس ژوئن ٢٠٠٥ نیز مورد تأکید قرار گرفت. در حال حاضر آمریکا در دو کشور قرقیزستان و ازبکستان دارای پایگاههای نظامی است و آمریکاییان خود بر این عقیده هستند که گسترش این پیمان منطقهای میتواند حضور نظامی آنان در منطقه را با چالش مواجه سازد. (اشاره به جلسه ٢٦ سپتامبر کمیسیون امنیت و همکاری اروپا یا همان کمیسیون هلسینکی درخصوص اثرات پیمان شانگهای در منطقه آسیای مرکزی و سخنرانی سناتور سام براون بک در آن)
بنابراین به نظر میرسد ج.ا.ایران از طریق تقویت و همکاری با این پیمان، میتواند تلاشهای مناسبی را برای خروج آمریکا از منطقه، بهویژه خروج نیروهای نظامی این کشور، و تقویت سازوکارهای درونی منطقهای، بردارد.
هماهنگی و همکاری با کشورهای اسلامی از طریق سازمان کنفرانس اسلامی از جمله مواردی است که ایران میتواند نقش فعالی را در جهت تحقق آن ایفا کند.
ارسال نظرات