آرمان ها و واقعیات آمزش و پرورش در قرن بیست و یکم
قرن بیست و یکم سرآغاز ظهور تحولاتی عمیق در بینش و نگرش آدمی به زندگی و جهان هستی است. ارتقای سطح آگاهیهای عامة مردم جهان و تبدیل پهنة گیتی به آموزشگاهی بزرگ برای پرورش متعادل استعدادهای خدادادی، تقویت اذهان، رشد فکری و پیشبرد رفاه اجتماعی، از اهداف بشر در این قرن است. در این قرن، آدمی تلاش خواهد کرد تا با نزدیکتر کردن قلوب و افکار، بر همزیستی مسالمتآمیز ملتها، اقوام و مذاهب بیفزاید و باب گفتگو را از طرق مختلف بگشاید. مسلم است که چنین اهدافی جز در سایة تحول در نظام آموزش و تربیت نسل جدید میسر نخواهد بود. کودکان باید احترام به شأن بشر، رعایت حقوق انسانی و اخلاقیات، معنویات و ارزشهای والای بشری را بیاموزند. آنها باید با اندیشهای پویا و با اتکا به نفس، و با تکیه بر مهارتهای خاص زندگی، به عنوان عناصری فعال در صحنة جهانی به پیشرفت تاریخ و تمدن جمعی بشر یاری رسانند و سهم خود را در رشد عقل جمعی ادا نمایند.
در اکثر کشورهای جهان، تحول در نظام تعلیم و تربیت به عنوان بخشی از برنامههای بلندمدت کشوری در نظر گرفته شده است و در غالب موارد، اعتقاد بر آن است که چنین تحولی باید از نزدیکترین سطوح تربیتی به جامعه؛ یعنی از کلاس درس و مدرسه آغاز شود.
تا مدتی پیش تصور بر آن بود که اگر نظامی کاملاً کلاسیک و براساس سلسله مراتب سنتی طراحی و اعمال شود، با موفقیت بیشتری همراه خواهد بود. این دیدگاه مطلوب کشورهای تمرکزگرا با حکومتهای غیرمردمی بود. اما اکنون مفهوم هرم قدرت و تمرکز توان تصمیمگیری در رأس آن، قدری دستخوش تحول شده است. اکنون در سراسر جهان، نظامهای حکومتی مبتنی بر خواست مردمی شکل گرفتهاند و در کشور ما نیز الگوی حکومتی جمهوری اسلامی ـ که تلفیقی از اسلامیت و جمهوریت است ـ برقرار شده است. طبیعی است که هر چه نظامی مردمیتر باشد، میزان مشارکت و حضور مردم در ادارة جامعه بیشتر خواهد بود. در امور تعلیم و تربیت نیز حضور تمامی عناصر سازماندهندة نظام آموزش در مراحل مختلف بررسی، کارشناسی، تصمیمگیری، تصمیمسازی و اجرای فرآیندها، نمایانگر مشارکت عام است.
در آیندهای نه چندان دور، همین اندیشه بر سراسر فعالیتهای بشر و به ویژه امور تعلیم و تربیت سایه خواهد افکند. شاید در گذشته، موضوع تمرکز در مدارس، شیوهای پسندیده بود، اما اکنون دیگر توسل به چنین روشهایی نتیجهبخش نیست.