۰۸ شهريور ۱۳۹۵ | ۱۴:۲۱
تبعات و آثار حضور آمریکا در منطقه خلیج فارس (سمینار مرکز تحقیقات گلف دبی)
تاریخ : ٢٣ دی ١٣٨٥
موضوع : روابط بینالملل
برگزارکننده : معاونت پژوهشهای روابط بینالملل / گروه مطالعات امنیت بینالمللی
خلاصه
حضور قدرتهای بزرگ فرامنطقهای و بهویژه آمریکا در خلیج فارس، چهره منطقه را بهشدت دگرگون ساخته است. درحالیکه منطقه خلیج فارس منطقهای با کارکردهای اقتصادی و فرهنگی است، چهرهای کاملاً نظامی به خود گرفته است. رشد بیثباتی در نتیجه رشد نظامیگری و استفاده از ابزارهای تهاجمی برای پیشبرد نظم جدید در منطقه که عمدتاً ریشه در منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی قدرتهای بزرگ دارد، باعث گردیده است تا رشد مؤلفة واگرایانه، بیش از عواملی باشد که میتواند باعث همگرایی و همکاری در این منطقه حساس جهان گردد.
حضور نظامی آمریکا و برخی قدرتهای خارجی در منطقه و میلیتاریزه کردن آن عملاً روند توسعه کشورها را نیز با اخلال مواجه کرده است. بخش عمدهای از تلاش و سرمایه کشورهای منطقه صرف تأمین امنیت میگردد، درحالیکه عدم توسعه زیرساختها باعث میشود کشورها بهسادگی دستخوش بحرانهای سیاسی و اقتصادی گردند. بهرغم آنکه تصور میشد حضور قدرتهای خارجی میتواند در انتقال دانش و توسعه مؤثر باشد، این کارکرد در عمل به میلیتاریزه کردن منطقه تغییر یافته است.
صرف وجود این مسئله که منطقه خلیج فارس از اهمیت حیاتی برخوردار است، نمیتواند دلیل موجهی برای اشغال نظامی این منطقه باشد. اگرچه نفت یک کالای استراتژیک در جهان محسوب میگردد، اما حفاظت از جریان آزاد نفت نمیتواند ادعای درستی برای حضور نظامی آمریکا در منطقه باشد. نفت یک کالای بینالمللی بوده و قاعده حاکم بر آن، قاعده عرضه و تقاضا، و وابستگی متقابل است. حتی در صورت عدم مدیریت نظامی بیگانگان، ویژگی وابستگی متقابل میان عرضهکننده و متقاضی، باعث میگردد تا کشورهای منطقه برای تأمین نیازهای ملی خود، سازوکارهای مناسبی را برای صدور این کالا اتخاذ نمایند.
البته تضمین امنیت جریان صدور نفت از منطقه به جهان موضوع مهم و استراتژیکی است که کشورهای منطقه میتوانند مسئولیت آن را بپذیرند.
درحالیکه مهمترین نیاز کشورهای منطقه در شرایط کنونی توسعهیافتگی در تمامی ابعاد آن است، رشد نظامیگری و بیثباتی عملاً روند توسعه در منطقه را متوقف و در برخی موارد معکوس نموده است. ضمن آنکه استراتژیهای جدید آمریکا نظیر حمله پیشدستانه میتواند تمامی زیرساختارهای کشورهای منطقه را تهدید نماید. در این شرایط حساس بهنظر میرسد:
١. در سال ٢٠٠٣، آمریکا بدون توجه به کلیه معیارها و قواعد بینالمللی، به بهانه وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق، دومین لشکرکشی بزرگ به خلیج فارس را پس از جنگ اول خلیج فارس در سال ١٩٩٠ انجام داده و بهطور یکجانبه به عراق حمله و این کشور را اشغال کرد. این اقدام آمریکا که با نادیده گرفتن بند ٤ ماده ٢، و فصل هفتم منشور همراه بود، باعث گردید تا منطقه خلیج فارس دستخوش بیثباتیهای جدی گردیده و موازنه در این سیستم تابع کاملاً دگرگون گردد.
٢. برخلاف جنگ اول خلیج فارس، نه تنها آمریکا نیروهای خود را پس از پایان جنگ کاهش نداد، بلکه بهتدریج بهطور چشمگیری افزایش داد. آنچه اکنون میتوان بهوضوح مشاهده نمود، تغییر در معادلات امنیتی منطقه و کنترل کامل تعاملات امنیتی در خلیج فارس توسط آمریکا و برخی همپیمانان این کشور است. اتفاقی که حداقل پس از خروج انگلستان از منطقه در پایان دهه ١٩٦٠ میلادی، کمتر شاهد آن بودیم.
٣. از زمان حمله آمریکا به عراق، هر روز بر دامنه بیثباتیهای موجود در منطقه افزوده میشود و نه تنها این ناآرامیها مانع از شکلگیری یک دولت باثبات در عراق گردیده است، بلکه جنگ داخلی در این کشور در عمل میتواند روابط دیگر کشورهای منطقه را نیز تحت تأثیر خود قرار دهد. کشته شدن نزدیک به ١٥٠ هزار نفر در طول سه سال اخیر حتی با کشتارها و جنایات دوران دیکتاتوری صدام نیز قابل قیاس نمیباشد. ضمن آنکه فرقهگرایی در عراق میتواند عملاً این کشور را با خطر تجزیه مواجه سازد که خود تبعات منفی امنیتی را دربرخواهد داشت.
٤. جورج بوش در سخنرانی اخیر خود طرحی را برای تقویت حضور نظامی این کشور در عراق ارائه کرد. هدف از این اقدام که با اعزام نیروهای نظامی بیشتر به عراق همراه است، مشارکت مستقیم در استقرار امنیت عنوان شده است. طرح بوش در حالی مطرح میگردد که با راهبردهای گزارش کمیته بیکر ـ همیلتون مغایرت دارد و مخالفت سنای آمریکا را نیز برانگیخته است.
٥. در حال حاضر بیبرنامگی آمریکا و شکست سیاستهای این کشور در ایجاد امنیت و تقویت همگرایی در عراق و ثبات در منطقه کاملاً مشاهده میشود. گزارش کمیته بیکر ـ همیلتون نیز ناتوانی آمریکا در دستیابی به اهداف خود در عراق را مطرح میکند. اگرچه نوع ارزیابیهای انجام گرفته توسط کمیته بیکر ـ همیلتون و یا دموکراتها با نگاه حکومتی بوش متفاوت است، ولی در اساسِ وجود بحران و بنبست فصل مشترک وجود دارد.
٦. از نگاه برخی نخبگان آمریکایی، جلوگیری از «سقوط امپراتوری آمریکایی» در عرصه بینالمللی و منطقهای موجبات یک تلاش مشترک، متمرکز و اضطراریست تا به راهبردهای عملی در تغییر سیاست خاورمیانهای دست یابند.
٧. درحالیکه آمریکا به بازسازی نوعی اجماع منطقهای و بینالمللی، برای پیشبرد راهبردهای خود احتیاج دارد، سعی میکند تا از طریق فعال کردن حساسیت عوامل منطقهای و بینالمللی در حوزههای مشترک و میلیتاریزه کردن منطقه، و با فشار بر نظامهای سیاسی در منطقه، اهداف خود را پیش برده و بر ناکامیهای خود سرپوش گذارد.
٨. در افغانستان بهرغم گذشت پنج سال از سقوط نظام طالبان، این کشور همچنان از مشکل بیثباتی رنج میبرد. ساختارهای سیاسی افغانستان همچنان بیثبات بودهاند و با وجود تلاشهای زیادی که برای کمک به دولت این کشور از سوی کشورهای منطقه و نظام بینالمللی جهت برقراری ثبات و رشد زیرساختارها صورت گرفت، همچنان نمیتوان آینده دقیقی را برای این کشور ترسیم نمود. اخیراً نیز شاهد ظهور مجدد طالبان و اقدامات این گروه در مناطق جنوبی افغانستان بودیم که با درگیری با نیروهای ناتو همراه بوده است. ذکر این نکته مهم است که هرگز در شرایط جنگی نمیتوان به ثبات و توسعه دست یافت.
٩. رفتار خصومتآمیز آمریکا با ج.ا.ایران، از معضلات مهم منطقهای و بینالمللی است. پس از سقوط نظام خودکامگی در ایران در سال ١٩٧٩ و وقوع انقلاب مردمی در ایران، آمریکاییان برای ناکارآمد کردن نظام جمهوری اسلامی دست به هر اقدامی زدند. این کشور در طول هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، حمایتهای همهجانبهای از صدام و اقدامات تجاوزگرایانه وی به عمل آورد. پس از پایان جنگ نیز طیف وسیعی از فشارها، از جمله تحریم، را به ایران وارد آورد. بهعنوان مثال، درحالیکه ایران بهعنوان یک کشور درحالتوسعه قصد دارد حق خود را برای استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای طبق معاهده عدم اشاعه اعمال کند، آمریکا قصد دارد با اقدامات خصومتآمیز، ضمن آنکه ایران را از حق قانونی و مشروع خود محروم کند، فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران را بهعنوان تهدیدی نسبت به صلح و امنیت بینالمللی در چارچوب شورای امنیت سازمان ملل دنبال نماید. این در حالی است که ایران هیچگاه هیچ عضوی از سازمان ملل متحد را تهدید نکرده و علیه هیچ کشوری نیز متوسل به زور نشده است.
ایران معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT) را در سال ١٩٧٠ به تصویب رساند و در سال ١٩٩٥ به تمدید نامحدود آن رأی مثبت داد. این کشور از سال ٢٠٠٣ کلیه اقدامات لازم جهت اعتمادسازی را انجام داد. ایران به طور داوطلبانه برای دو سال پروتکل الحاقی را به اجرا درآورد. تأسیسات هستهای ایران از دسامبر ٢٠٠٣ تا فوریه ٢٠٠٦ توسط بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی با انجام بیش از ٢٥٠٠ هزار نفر روز، مورد بازرسی قرار گرفتهاند، که نتیجه آن دسترسی به کلیه سایتهای مورد درخواست آژانس و نیز حدود ١٠٠ دسترسی تکمیلی بوده است. با این وجود ایران آمادگی خود را برای موافقت با نظارتهای قویتر نیز اعلام کرده است. آژانس نیز در گزارشهای متناوب خود بهصراحت اعلام کرده است شواهدی دال بر انحراف در برنامه هستهای ایران دیده نشده است. تمامی این اقدامات نشاندهنده ارادة ایران برای حداکثر اعتمادسازی است، اما نهایتاً درحالیکه رژیم اسرائیل بهصراحت از در اختیار داشتن سلاحهای هستهای سخن میگوید، شورای امنیت با تصویب قطعنامه ١٧٣٧ برنامه هستهای ایران را بهعنوان تهدید صلح و امنیت جهانی قلمداد نموده و با اعمال ماده ٤١ منشور ملل متحد وارد موضوع تحریم شده است. این حرکت شورای امنیت، ضربه بزرگی را بر کارآمدی رژیمهای بینالمللی وارد خواهد آورد.
١٠. تصویب قطعنامه ١٧٣٧ شورای امنیت سازمان ملل متحد اقدامی کاملاً غیرعادلانه در ممانعت از پیشرفت کشورهای درحالتوسعه جهان است.
حافظه تاریخی به ما یادآوری میکند که ٥٥ سال قبل و در زمان ملی شدن صنعت نفت در ایران، یکی از اعضای دائم شورای امنیت موضوع ملی شدن صنعت نفت در ایران را بهعنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی مطرح کرده و آن را به شورای امنیت کشاند. در نهایت نیز حکومت ملی ایران با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی سرنگون و خودکامگی مورد حمایت این دو کشور به ایران بازگشت.
١١. اکنون نیز واضح است که قصد آمریکا و برخی همپیمانان این کشور از طرح مسئله ایران در شورای امنیت، ایجاد بحران جدید در خاورمیانه، و برای تحقق طرح خاورمیانه بزرگ است. در نتیجه این روند، چالشهای بهوجود آمده باعث بیثباتی در بسیاری از کشورهای منطقه و بحرانها و آشوبهایی خارج از کنترل میگردد. چنین شرایطی بهترین وضعیت برای تحقق اهداف آمریکا برای تغییر در نظامهای منطقه است، که آمریکاییان بارها و در گزارشهای متعددی به آن اشاره کردهاند.
١٢. حمایت بیدریغ آمریکا از رژیم اسرائیل بهعنوان تنها رژیم توسعهطلب و تنها نظامی که دارای سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در منطقه است، نمونه دیگری از رفتار متناقض و دوگانه این کشور نسبت به منطقه است. آمریکا نه تنها از ٣٣ روز حملات نظامی اسرائیل به جنوب لبنان حمایت کرد، بلکه بدون در نظر گرفتن جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت این رژیم در حمله به مناطق غیرنظامی و اردوگاههای پناهندگان سازمان ملل که مصداق بارز تروریسم و مغایر با بسیاری از قواعد بینالمللی، از جمله کنوانسیون ژنو است، در نهایت قطعنامهای را در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رساند که تنها حقوق اسرائیل را بهرسمیت میشناخت. اکنون نیز این کشور سعی دارد تا با ایجاد اختلاف در میان گروههای مختلف لبنانی، شرایط این کشور را به سمت جنگ داخلی هدایت کرده و در نهایت شرایط را برای به قدرت رساندن دولت دستنشانده غیر مردمی فراهم نماید.
١٣. سیاستهای آمریکا در میلیتاریزه کردن منطقه عملاً به اسرائیل توان تحرک بالایی داده است. جدای از سیاستهای توسعهطلبانه و جنگمحورانه اسرائیل که در عمل مانع از شکلگیری ثبات و صلحی پایدار در خاورمیانه میگردد، سیاست از نیل تا فرات این رژیم و عدم پایبندی آن به کنوانسیونها و مقررات بینالمللی، باعث شده است تا شکلگیری نظام امنیت منطقهای با چالش مواجه شود.
١٤. علاوه بر اینکه حضور نظامی آمریکا در منطقه باعث جلوگیری از شکلگیری نظام جامع امنیت منطقهای میگردد، طرحهای عملی در مورد منطقه عاری از سلاحهای کشتار جمعی خلیج فارس نیز غیر ممکن میگردد. نه تنها قدرتهای بزرگ حاضر در منطقه دارنده ذخایر اصلی سلاحهای کشتار جمعی در جهان هستند، بلکه رژیم اسرائیل تنها کشور دارندة سلاحهای کشتارجمعی در خاورمیانه است که هیچیک از معاهدات خلع سلاح را نیز نپذیرفته و در عین حال از حمایت همهجانبه غرب برخوردار است. اگرچه وجود این سلاحها تا پیش از این بهطور رسمی پذیرفته نشده بود، اما اخیراً نخست وزیر رژیم اسرائیل بهطور رسمی وجود این سلاحها در اسرائیل را تأیید و استفاده از آن را مجاز شمرد.
استفاده این رژیم از بمبهای فسفری و شیمیایی و نقض صریح و فاحش کنوانسیون ژنو در حمله به لبنان و بهویژه فاجعه انسانی قانا، این رژیم را به تهدیدی جدی برای تمامی کشورهای منطقه تبدیل کرده است. نکته مهم آنکه اسرائیل سلاحهای کشتار جمعی را بهعنوان آخرین وسیله در بازدارندگی نمیبیند، بلکه این سلاحها چتر امنیتی برای ادامه اشغال غیرقانونی سرزمینهای اشغال شده میباشد.
١٥. طرح خاورمیانه بزرگ یا به تعبیر برخی خاورمیانه جدید، سعی دارد تا با تغییر و براندازی نظامهای سیاسی منطقه، اهداف اقتصادی و امنیتی آمریکا را تأمین نماید. تلاش برای پیشبرد دموکراسی هدایتشونده در جوامع منطقه خلیج فارس و خاورمیانه که میتواند با کاربرد زور و براندازی در نظام سیاسی نیز همراه باشد، منطقه را از وضعیتهای کنش مبتنی بر همکاری، به واکنشهای تدافعی ادغام در سیستمهای امنیتی فرامنطقهای سوق داده است. کشورهای منطقه بهجای آنکه بهدنبال سیستم جامع امنیت منطقهای خلیج فارس و طراحی و ایجاد مکانیسمهای لازم برای همکاری و امنیت
دسته جمعی باشند، بهدنبال تضمینهای امنیتی در خارج از منطقه بوده و همین امر باعث گستردهترین حضور نیروهای نظامی قدرتهای خارجی در منطقه در طول تاریخ گردیده است.
١٦. حضور نظامی بیگانگان در منطقه و بهویژه خلیج فارس، ضمن آنکه پتانسیلهای تهدید را فعال نگاه میدارد، مانع از شکلگیری نظم و ثبات منطقهای و همکاری کشورهای منطقه برای شکلدهی به روندهای تسهیلکننده همکاریها میگردد. خلیج فارس همچنان فاقد «نظام جامع امنیتی»، متشکل از «جامعه امنیتی» و «سیستم امنیت دسته جمعی» است.
١٧. تلاش آمریکا برای دامن زدن به فرقهگرایی و قومگرایی با هدف تحت فشار قرار دادن دولتهای منطقه، در عمل به رشد تروریسم و اقدامات خشونتبار منجر شده است. تردیدی نیست که سیاستهای آمریکا پس از ١١ سپتامبر نه تنها باعث تضعیف تروریسم نشده، بلکه عملاً به رشد و فراگیری آن کمک کرده است. در چنین شرایطی، بسیاری از نظامهای دستخوش تحول و دگرگونی در منطقه با خطر تجزیه و واگرایی روبهرو شدهاند. نمونه بارز این روند را میتوان در عراق مشاهده نمود. روندی را که در عراق در حال انجام است میتوان در چارچوب بخشی از طرح آمریکا برای فدرالیسم یا تقسیم عراق به سه کشور ارزیابی نمود. این روند کشورها را از کارکرد خود خارج ساخته و دیگر نمیتوان عراق را با کارکردهای سابقی که در جهان عرب داشت، مشاهده نمود. ضمن آنکه عدم مشروعیت فزاینده حضور نظامی آمریکا در منطقه و درک آنان از تهدید، باعث سیاسی شدن جوامع منطقه گردیده و میتواند زمینهساز شکلگیری جنبشهای جدید اجتماعی و سیاسی گردد.
١٨. تلاش آمریکا برای جلب حمایت سران برخی کشورهای منطقه در عمل باعث شکلگیری زمینههای وابستگیهای نظامی و امنیتی در طول دو دهه اخیر شده است. یکی از نتایج چنین روندی در طول سالهای اخیر، فاصله گرفتن مردم برخی از این کشورها از دولتهای خود و شکلگیری جنبشهای جدید اجتماعی در این کشورهاست. روندی که بعضاً با اقدامات خشونتبار نظیر بمبگذاری همراه بوده و ریشه اصلی تشکیل گروههای تروریستی نظیر القاعده بوده است.
١٩. بخشی از تلاش آمریکا در منطقه که بهصراحت در طرح خاورمیانه جدید و یا برخی دیگر از طرحهای مربوط به منطقه از آن یاد شده است، رشد و ترویج سکولاریسم در منطقه میباشد. این روند نه تنها تمامی باورها و اعتقادات مردم منطقه را به چالش میکشد، بلکه تلاش دارد تا پایه و اساس تمامی نظامهای سیاسی منطقه که مبتنی بر اسلام است را سست نماید. تأکید مکرر استراتژی امنیت ملی آمریکا بر اسلام بهعنوان چالشی در برابر غرب، نشاندهنده اهمیتی است که این کشور برای رشد سکولاریسم در منطقه قائل است.
٢٠. بهنظر میرسد نگاهی جامع به عوامل آشوبساز یا بیثباتکننده در منطقه، میتواند مبنای مناسبتری برای تحقق ثبات فراهم سازد. باید توجه داشت این منطقه همواره با ورودیهای آشوبسازی مواجه بوده است که در شرایط خاص فعال شده و شرایط آنارشی را برای مدتی به منطقه تحمیل کردهاند. در یک ارزیابی کلی میتوان گفت مجموع تهدیدات از چارچوب خلیج فارس فراتر بوده و حضور نظامی آمریکا و دیگر کشورها میتواند عملاً این سیستم را از کارآیی خارج نماید.
در چنین شرایطی پیشنهاد میگردد:
الف ـ کشورهای منطقه باید نظام جامع امنیت منطقهای را تدوین و سیستم امنیت دسته جمعی را بهعنوان بهترین تضمین امنیتی بین خود ایجاد نمایند. مبنای این سیستم همکاری بوده و بر تقویت مؤلفههای مشترک و کاهش تدریجی مؤلفههای اختلافزا تأکید دارد.
ب ـ کاهش حضور قدرتهای خارجی در منطقه و تغییر کارکرد آنان از میلیتاریزه کردن منطقه به کمک برای تقویت سیستم همکاریهای جامع منطقهای و کمک به ایجاد و تقویت زیرساختها، میتواند عدم توسعه که یکی از اصلیترین دلایل ناامنی است را برطرف نماید.
ج ـ باید از طریق سیستم همکاری منطقهای و امنیت دسته جمعی، مکانیسمی برای مبارزه با تروریسم و ریشههای آن طراحی نمود.
د ـ در حال حاضر ثبات در عراق بیش از هرچیز برای ثبات منطقه اهمیت دارد. امنیت کشورهای منطقه جدای از امنیت عراق نیست. بنابراین باید مکانیسمهای گفتوگو و همکاری منطقهای برای بررسی زمینههای خروج بیگانگان از این کشور و راههای تأمین ثبات در آن فعال گردد.
ه ـ عاریسازی منطقه خلیج فارس و خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی ضرورت اصلی و اساسی است. اما باید توجه داشت با حضور نظامی قدرتهای بزرگ در منطقه نمیتوان به طرح عملی در این مورد فکر کرد. قدرتهای بزرگ حاضر در منطقه دارنده ذخایر اصلی سلاحهای کشتار جمعی در جهان هستند. یکی از نتایج مهم عاریسازی منطقه خلیج فارس و خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی باید حذف حضور نظامی کشورهای خارجی از این منطقه باشد در غیر این صورت این طرح به معنی تسلط ابدی قدرتهای خارجی بر منطقه خواهد بود.
و ـ شرایط تحقق موارد مطرح شده، اعتماد و اطمینان متقابل از یکسو، و شفافسازی از سوی دیگر بین کشورهای منطقه است.
ز ـ «سیستم همکاریهای جمعی منطقهای»، بهعنوان اصلیترین عامل تضمینکننده امنیت کشورهای منطقه، قبل از هرچیز به اعتمادسازی کامل و جامع نیاز دارد. وجود یک سیستم همکاری جمعی منطقهای برای همکاریهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی برای:
ـ اعتمادسازی کامل و جامع،
ـ عدم مداخله قدرتهای خارجی در منطقه،
ـ صلح و ثبات و امنیت پایدار،
ـ تحکیم روابط ملتها،
ـ توسعه پایدار منطقهای،
یک «ضرورت حیاتی» است.
باید بهدنبال طرحها، پیشنهادها و مکانیسمهای اجرایی به دولتها، بررسی و تحلیل دیدگاههای کلی دولتها، منافع آنان و ابزارهای حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات؛
و در نهایت دستیابی به هویت واحد در مسائل امنیتی میتواند در دستور کار دولتهای منطقه قرار گیرد.
حضور قدرتهای بزرگ فرامنطقهای و بهویژه آمریکا در خلیج فارس، چهره منطقه را بهشدت دگرگون ساخته است. درحالیکه منطقه خلیج فارس منطقهای با کارکردهای اقتصادی و فرهنگی است، چهرهای کاملاً نظامی به خود گرفته است. رشد بیثباتی در نتیجه رشد نظامیگری و استفاده از ابزارهای تهاجمی برای پیشبرد نظم جدید در منطقه که عمدتاً ریشه در منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی قدرتهای بزرگ دارد، باعث گردیده است تا رشد مؤلفة واگرایانه، بیش از عواملی باشد که میتواند باعث همگرایی و همکاری در این منطقه حساس جهان گردد.
حضور نظامی آمریکا و برخی قدرتهای خارجی در منطقه و میلیتاریزه کردن آن عملاً روند توسعه کشورها را نیز با اخلال مواجه کرده است. بخش عمدهای از تلاش و سرمایه کشورهای منطقه صرف تأمین امنیت میگردد، درحالیکه عدم توسعه زیرساختها باعث میشود کشورها بهسادگی دستخوش بحرانهای سیاسی و اقتصادی گردند. بهرغم آنکه تصور میشد حضور قدرتهای خارجی میتواند در انتقال دانش و توسعه مؤثر باشد، این کارکرد در عمل به میلیتاریزه کردن منطقه تغییر یافته است.
صرف وجود این مسئله که منطقه خلیج فارس از اهمیت حیاتی برخوردار است، نمیتواند دلیل موجهی برای اشغال نظامی این منطقه باشد. اگرچه نفت یک کالای استراتژیک در جهان محسوب میگردد، اما حفاظت از جریان آزاد نفت نمیتواند ادعای درستی برای حضور نظامی آمریکا در منطقه باشد. نفت یک کالای بینالمللی بوده و قاعده حاکم بر آن، قاعده عرضه و تقاضا، و وابستگی متقابل است. حتی در صورت عدم مدیریت نظامی بیگانگان، ویژگی وابستگی متقابل میان عرضهکننده و متقاضی، باعث میگردد تا کشورهای منطقه برای تأمین نیازهای ملی خود، سازوکارهای مناسبی را برای صدور این کالا اتخاذ نمایند.
البته تضمین امنیت جریان صدور نفت از منطقه به جهان موضوع مهم و استراتژیکی است که کشورهای منطقه میتوانند مسئولیت آن را بپذیرند.
درحالیکه مهمترین نیاز کشورهای منطقه در شرایط کنونی توسعهیافتگی در تمامی ابعاد آن است، رشد نظامیگری و بیثباتی عملاً روند توسعه در منطقه را متوقف و در برخی موارد معکوس نموده است. ضمن آنکه استراتژیهای جدید آمریکا نظیر حمله پیشدستانه میتواند تمامی زیرساختارهای کشورهای منطقه را تهدید نماید. در این شرایط حساس بهنظر میرسد:
١. در سال ٢٠٠٣، آمریکا بدون توجه به کلیه معیارها و قواعد بینالمللی، به بهانه وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق، دومین لشکرکشی بزرگ به خلیج فارس را پس از جنگ اول خلیج فارس در سال ١٩٩٠ انجام داده و بهطور یکجانبه به عراق حمله و این کشور را اشغال کرد. این اقدام آمریکا که با نادیده گرفتن بند ٤ ماده ٢، و فصل هفتم منشور همراه بود، باعث گردید تا منطقه خلیج فارس دستخوش بیثباتیهای جدی گردیده و موازنه در این سیستم تابع کاملاً دگرگون گردد.
٢. برخلاف جنگ اول خلیج فارس، نه تنها آمریکا نیروهای خود را پس از پایان جنگ کاهش نداد، بلکه بهتدریج بهطور چشمگیری افزایش داد. آنچه اکنون میتوان بهوضوح مشاهده نمود، تغییر در معادلات امنیتی منطقه و کنترل کامل تعاملات امنیتی در خلیج فارس توسط آمریکا و برخی همپیمانان این کشور است. اتفاقی که حداقل پس از خروج انگلستان از منطقه در پایان دهه ١٩٦٠ میلادی، کمتر شاهد آن بودیم.
٣. از زمان حمله آمریکا به عراق، هر روز بر دامنه بیثباتیهای موجود در منطقه افزوده میشود و نه تنها این ناآرامیها مانع از شکلگیری یک دولت باثبات در عراق گردیده است، بلکه جنگ داخلی در این کشور در عمل میتواند روابط دیگر کشورهای منطقه را نیز تحت تأثیر خود قرار دهد. کشته شدن نزدیک به ١٥٠ هزار نفر در طول سه سال اخیر حتی با کشتارها و جنایات دوران دیکتاتوری صدام نیز قابل قیاس نمیباشد. ضمن آنکه فرقهگرایی در عراق میتواند عملاً این کشور را با خطر تجزیه مواجه سازد که خود تبعات منفی امنیتی را دربرخواهد داشت.
٤. جورج بوش در سخنرانی اخیر خود طرحی را برای تقویت حضور نظامی این کشور در عراق ارائه کرد. هدف از این اقدام که با اعزام نیروهای نظامی بیشتر به عراق همراه است، مشارکت مستقیم در استقرار امنیت عنوان شده است. طرح بوش در حالی مطرح میگردد که با راهبردهای گزارش کمیته بیکر ـ همیلتون مغایرت دارد و مخالفت سنای آمریکا را نیز برانگیخته است.
٥. در حال حاضر بیبرنامگی آمریکا و شکست سیاستهای این کشور در ایجاد امنیت و تقویت همگرایی در عراق و ثبات در منطقه کاملاً مشاهده میشود. گزارش کمیته بیکر ـ همیلتون نیز ناتوانی آمریکا در دستیابی به اهداف خود در عراق را مطرح میکند. اگرچه نوع ارزیابیهای انجام گرفته توسط کمیته بیکر ـ همیلتون و یا دموکراتها با نگاه حکومتی بوش متفاوت است، ولی در اساسِ وجود بحران و بنبست فصل مشترک وجود دارد.
٦. از نگاه برخی نخبگان آمریکایی، جلوگیری از «سقوط امپراتوری آمریکایی» در عرصه بینالمللی و منطقهای موجبات یک تلاش مشترک، متمرکز و اضطراریست تا به راهبردهای عملی در تغییر سیاست خاورمیانهای دست یابند.
٧. درحالیکه آمریکا به بازسازی نوعی اجماع منطقهای و بینالمللی، برای پیشبرد راهبردهای خود احتیاج دارد، سعی میکند تا از طریق فعال کردن حساسیت عوامل منطقهای و بینالمللی در حوزههای مشترک و میلیتاریزه کردن منطقه، و با فشار بر نظامهای سیاسی در منطقه، اهداف خود را پیش برده و بر ناکامیهای خود سرپوش گذارد.
٨. در افغانستان بهرغم گذشت پنج سال از سقوط نظام طالبان، این کشور همچنان از مشکل بیثباتی رنج میبرد. ساختارهای سیاسی افغانستان همچنان بیثبات بودهاند و با وجود تلاشهای زیادی که برای کمک به دولت این کشور از سوی کشورهای منطقه و نظام بینالمللی جهت برقراری ثبات و رشد زیرساختارها صورت گرفت، همچنان نمیتوان آینده دقیقی را برای این کشور ترسیم نمود. اخیراً نیز شاهد ظهور مجدد طالبان و اقدامات این گروه در مناطق جنوبی افغانستان بودیم که با درگیری با نیروهای ناتو همراه بوده است. ذکر این نکته مهم است که هرگز در شرایط جنگی نمیتوان به ثبات و توسعه دست یافت.
٩. رفتار خصومتآمیز آمریکا با ج.ا.ایران، از معضلات مهم منطقهای و بینالمللی است. پس از سقوط نظام خودکامگی در ایران در سال ١٩٧٩ و وقوع انقلاب مردمی در ایران، آمریکاییان برای ناکارآمد کردن نظام جمهوری اسلامی دست به هر اقدامی زدند. این کشور در طول هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، حمایتهای همهجانبهای از صدام و اقدامات تجاوزگرایانه وی به عمل آورد. پس از پایان جنگ نیز طیف وسیعی از فشارها، از جمله تحریم، را به ایران وارد آورد. بهعنوان مثال، درحالیکه ایران بهعنوان یک کشور درحالتوسعه قصد دارد حق خود را برای استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای طبق معاهده عدم اشاعه اعمال کند، آمریکا قصد دارد با اقدامات خصومتآمیز، ضمن آنکه ایران را از حق قانونی و مشروع خود محروم کند، فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران را بهعنوان تهدیدی نسبت به صلح و امنیت بینالمللی در چارچوب شورای امنیت سازمان ملل دنبال نماید. این در حالی است که ایران هیچگاه هیچ عضوی از سازمان ملل متحد را تهدید نکرده و علیه هیچ کشوری نیز متوسل به زور نشده است.
ایران معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT) را در سال ١٩٧٠ به تصویب رساند و در سال ١٩٩٥ به تمدید نامحدود آن رأی مثبت داد. این کشور از سال ٢٠٠٣ کلیه اقدامات لازم جهت اعتمادسازی را انجام داد. ایران به طور داوطلبانه برای دو سال پروتکل الحاقی را به اجرا درآورد. تأسیسات هستهای ایران از دسامبر ٢٠٠٣ تا فوریه ٢٠٠٦ توسط بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی با انجام بیش از ٢٥٠٠ هزار نفر روز، مورد بازرسی قرار گرفتهاند، که نتیجه آن دسترسی به کلیه سایتهای مورد درخواست آژانس و نیز حدود ١٠٠ دسترسی تکمیلی بوده است. با این وجود ایران آمادگی خود را برای موافقت با نظارتهای قویتر نیز اعلام کرده است. آژانس نیز در گزارشهای متناوب خود بهصراحت اعلام کرده است شواهدی دال بر انحراف در برنامه هستهای ایران دیده نشده است. تمامی این اقدامات نشاندهنده ارادة ایران برای حداکثر اعتمادسازی است، اما نهایتاً درحالیکه رژیم اسرائیل بهصراحت از در اختیار داشتن سلاحهای هستهای سخن میگوید، شورای امنیت با تصویب قطعنامه ١٧٣٧ برنامه هستهای ایران را بهعنوان تهدید صلح و امنیت جهانی قلمداد نموده و با اعمال ماده ٤١ منشور ملل متحد وارد موضوع تحریم شده است. این حرکت شورای امنیت، ضربه بزرگی را بر کارآمدی رژیمهای بینالمللی وارد خواهد آورد.
١٠. تصویب قطعنامه ١٧٣٧ شورای امنیت سازمان ملل متحد اقدامی کاملاً غیرعادلانه در ممانعت از پیشرفت کشورهای درحالتوسعه جهان است.
حافظه تاریخی به ما یادآوری میکند که ٥٥ سال قبل و در زمان ملی شدن صنعت نفت در ایران، یکی از اعضای دائم شورای امنیت موضوع ملی شدن صنعت نفت در ایران را بهعنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی مطرح کرده و آن را به شورای امنیت کشاند. در نهایت نیز حکومت ملی ایران با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی سرنگون و خودکامگی مورد حمایت این دو کشور به ایران بازگشت.
١١. اکنون نیز واضح است که قصد آمریکا و برخی همپیمانان این کشور از طرح مسئله ایران در شورای امنیت، ایجاد بحران جدید در خاورمیانه، و برای تحقق طرح خاورمیانه بزرگ است. در نتیجه این روند، چالشهای بهوجود آمده باعث بیثباتی در بسیاری از کشورهای منطقه و بحرانها و آشوبهایی خارج از کنترل میگردد. چنین شرایطی بهترین وضعیت برای تحقق اهداف آمریکا برای تغییر در نظامهای منطقه است، که آمریکاییان بارها و در گزارشهای متعددی به آن اشاره کردهاند.
١٢. حمایت بیدریغ آمریکا از رژیم اسرائیل بهعنوان تنها رژیم توسعهطلب و تنها نظامی که دارای سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در منطقه است، نمونه دیگری از رفتار متناقض و دوگانه این کشور نسبت به منطقه است. آمریکا نه تنها از ٣٣ روز حملات نظامی اسرائیل به جنوب لبنان حمایت کرد، بلکه بدون در نظر گرفتن جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت این رژیم در حمله به مناطق غیرنظامی و اردوگاههای پناهندگان سازمان ملل که مصداق بارز تروریسم و مغایر با بسیاری از قواعد بینالمللی، از جمله کنوانسیون ژنو است، در نهایت قطعنامهای را در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رساند که تنها حقوق اسرائیل را بهرسمیت میشناخت. اکنون نیز این کشور سعی دارد تا با ایجاد اختلاف در میان گروههای مختلف لبنانی، شرایط این کشور را به سمت جنگ داخلی هدایت کرده و در نهایت شرایط را برای به قدرت رساندن دولت دستنشانده غیر مردمی فراهم نماید.
١٣. سیاستهای آمریکا در میلیتاریزه کردن منطقه عملاً به اسرائیل توان تحرک بالایی داده است. جدای از سیاستهای توسعهطلبانه و جنگمحورانه اسرائیل که در عمل مانع از شکلگیری ثبات و صلحی پایدار در خاورمیانه میگردد، سیاست از نیل تا فرات این رژیم و عدم پایبندی آن به کنوانسیونها و مقررات بینالمللی، باعث شده است تا شکلگیری نظام امنیت منطقهای با چالش مواجه شود.
١٤. علاوه بر اینکه حضور نظامی آمریکا در منطقه باعث جلوگیری از شکلگیری نظام جامع امنیت منطقهای میگردد، طرحهای عملی در مورد منطقه عاری از سلاحهای کشتار جمعی خلیج فارس نیز غیر ممکن میگردد. نه تنها قدرتهای بزرگ حاضر در منطقه دارنده ذخایر اصلی سلاحهای کشتار جمعی در جهان هستند، بلکه رژیم اسرائیل تنها کشور دارندة سلاحهای کشتارجمعی در خاورمیانه است که هیچیک از معاهدات خلع سلاح را نیز نپذیرفته و در عین حال از حمایت همهجانبه غرب برخوردار است. اگرچه وجود این سلاحها تا پیش از این بهطور رسمی پذیرفته نشده بود، اما اخیراً نخست وزیر رژیم اسرائیل بهطور رسمی وجود این سلاحها در اسرائیل را تأیید و استفاده از آن را مجاز شمرد.
استفاده این رژیم از بمبهای فسفری و شیمیایی و نقض صریح و فاحش کنوانسیون ژنو در حمله به لبنان و بهویژه فاجعه انسانی قانا، این رژیم را به تهدیدی جدی برای تمامی کشورهای منطقه تبدیل کرده است. نکته مهم آنکه اسرائیل سلاحهای کشتار جمعی را بهعنوان آخرین وسیله در بازدارندگی نمیبیند، بلکه این سلاحها چتر امنیتی برای ادامه اشغال غیرقانونی سرزمینهای اشغال شده میباشد.
١٥. طرح خاورمیانه بزرگ یا به تعبیر برخی خاورمیانه جدید، سعی دارد تا با تغییر و براندازی نظامهای سیاسی منطقه، اهداف اقتصادی و امنیتی آمریکا را تأمین نماید. تلاش برای پیشبرد دموکراسی هدایتشونده در جوامع منطقه خلیج فارس و خاورمیانه که میتواند با کاربرد زور و براندازی در نظام سیاسی نیز همراه باشد، منطقه را از وضعیتهای کنش مبتنی بر همکاری، به واکنشهای تدافعی ادغام در سیستمهای امنیتی فرامنطقهای سوق داده است. کشورهای منطقه بهجای آنکه بهدنبال سیستم جامع امنیت منطقهای خلیج فارس و طراحی و ایجاد مکانیسمهای لازم برای همکاری و امنیت
دسته جمعی باشند، بهدنبال تضمینهای امنیتی در خارج از منطقه بوده و همین امر باعث گستردهترین حضور نیروهای نظامی قدرتهای خارجی در منطقه در طول تاریخ گردیده است.
١٦. حضور نظامی بیگانگان در منطقه و بهویژه خلیج فارس، ضمن آنکه پتانسیلهای تهدید را فعال نگاه میدارد، مانع از شکلگیری نظم و ثبات منطقهای و همکاری کشورهای منطقه برای شکلدهی به روندهای تسهیلکننده همکاریها میگردد. خلیج فارس همچنان فاقد «نظام جامع امنیتی»، متشکل از «جامعه امنیتی» و «سیستم امنیت دسته جمعی» است.
١٧. تلاش آمریکا برای دامن زدن به فرقهگرایی و قومگرایی با هدف تحت فشار قرار دادن دولتهای منطقه، در عمل به رشد تروریسم و اقدامات خشونتبار منجر شده است. تردیدی نیست که سیاستهای آمریکا پس از ١١ سپتامبر نه تنها باعث تضعیف تروریسم نشده، بلکه عملاً به رشد و فراگیری آن کمک کرده است. در چنین شرایطی، بسیاری از نظامهای دستخوش تحول و دگرگونی در منطقه با خطر تجزیه و واگرایی روبهرو شدهاند. نمونه بارز این روند را میتوان در عراق مشاهده نمود. روندی را که در عراق در حال انجام است میتوان در چارچوب بخشی از طرح آمریکا برای فدرالیسم یا تقسیم عراق به سه کشور ارزیابی نمود. این روند کشورها را از کارکرد خود خارج ساخته و دیگر نمیتوان عراق را با کارکردهای سابقی که در جهان عرب داشت، مشاهده نمود. ضمن آنکه عدم مشروعیت فزاینده حضور نظامی آمریکا در منطقه و درک آنان از تهدید، باعث سیاسی شدن جوامع منطقه گردیده و میتواند زمینهساز شکلگیری جنبشهای جدید اجتماعی و سیاسی گردد.
١٨. تلاش آمریکا برای جلب حمایت سران برخی کشورهای منطقه در عمل باعث شکلگیری زمینههای وابستگیهای نظامی و امنیتی در طول دو دهه اخیر شده است. یکی از نتایج چنین روندی در طول سالهای اخیر، فاصله گرفتن مردم برخی از این کشورها از دولتهای خود و شکلگیری جنبشهای جدید اجتماعی در این کشورهاست. روندی که بعضاً با اقدامات خشونتبار نظیر بمبگذاری همراه بوده و ریشه اصلی تشکیل گروههای تروریستی نظیر القاعده بوده است.
١٩. بخشی از تلاش آمریکا در منطقه که بهصراحت در طرح خاورمیانه جدید و یا برخی دیگر از طرحهای مربوط به منطقه از آن یاد شده است، رشد و ترویج سکولاریسم در منطقه میباشد. این روند نه تنها تمامی باورها و اعتقادات مردم منطقه را به چالش میکشد، بلکه تلاش دارد تا پایه و اساس تمامی نظامهای سیاسی منطقه که مبتنی بر اسلام است را سست نماید. تأکید مکرر استراتژی امنیت ملی آمریکا بر اسلام بهعنوان چالشی در برابر غرب، نشاندهنده اهمیتی است که این کشور برای رشد سکولاریسم در منطقه قائل است.
٢٠. بهنظر میرسد نگاهی جامع به عوامل آشوبساز یا بیثباتکننده در منطقه، میتواند مبنای مناسبتری برای تحقق ثبات فراهم سازد. باید توجه داشت این منطقه همواره با ورودیهای آشوبسازی مواجه بوده است که در شرایط خاص فعال شده و شرایط آنارشی را برای مدتی به منطقه تحمیل کردهاند. در یک ارزیابی کلی میتوان گفت مجموع تهدیدات از چارچوب خلیج فارس فراتر بوده و حضور نظامی آمریکا و دیگر کشورها میتواند عملاً این سیستم را از کارآیی خارج نماید.
در چنین شرایطی پیشنهاد میگردد:
الف ـ کشورهای منطقه باید نظام جامع امنیت منطقهای را تدوین و سیستم امنیت دسته جمعی را بهعنوان بهترین تضمین امنیتی بین خود ایجاد نمایند. مبنای این سیستم همکاری بوده و بر تقویت مؤلفههای مشترک و کاهش تدریجی مؤلفههای اختلافزا تأکید دارد.
ب ـ کاهش حضور قدرتهای خارجی در منطقه و تغییر کارکرد آنان از میلیتاریزه کردن منطقه به کمک برای تقویت سیستم همکاریهای جامع منطقهای و کمک به ایجاد و تقویت زیرساختها، میتواند عدم توسعه که یکی از اصلیترین دلایل ناامنی است را برطرف نماید.
ج ـ باید از طریق سیستم همکاری منطقهای و امنیت دسته جمعی، مکانیسمی برای مبارزه با تروریسم و ریشههای آن طراحی نمود.
د ـ در حال حاضر ثبات در عراق بیش از هرچیز برای ثبات منطقه اهمیت دارد. امنیت کشورهای منطقه جدای از امنیت عراق نیست. بنابراین باید مکانیسمهای گفتوگو و همکاری منطقهای برای بررسی زمینههای خروج بیگانگان از این کشور و راههای تأمین ثبات در آن فعال گردد.
ه ـ عاریسازی منطقه خلیج فارس و خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی ضرورت اصلی و اساسی است. اما باید توجه داشت با حضور نظامی قدرتهای بزرگ در منطقه نمیتوان به طرح عملی در این مورد فکر کرد. قدرتهای بزرگ حاضر در منطقه دارنده ذخایر اصلی سلاحهای کشتار جمعی در جهان هستند. یکی از نتایج مهم عاریسازی منطقه خلیج فارس و خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی باید حذف حضور نظامی کشورهای خارجی از این منطقه باشد در غیر این صورت این طرح به معنی تسلط ابدی قدرتهای خارجی بر منطقه خواهد بود.
و ـ شرایط تحقق موارد مطرح شده، اعتماد و اطمینان متقابل از یکسو، و شفافسازی از سوی دیگر بین کشورهای منطقه است.
ز ـ «سیستم همکاریهای جمعی منطقهای»، بهعنوان اصلیترین عامل تضمینکننده امنیت کشورهای منطقه، قبل از هرچیز به اعتمادسازی کامل و جامع نیاز دارد. وجود یک سیستم همکاری جمعی منطقهای برای همکاریهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی برای:
ـ اعتمادسازی کامل و جامع،
ـ عدم مداخله قدرتهای خارجی در منطقه،
ـ صلح و ثبات و امنیت پایدار،
ـ تحکیم روابط ملتها،
ـ توسعه پایدار منطقهای،
یک «ضرورت حیاتی» است.
باید بهدنبال طرحها، پیشنهادها و مکانیسمهای اجرایی به دولتها، بررسی و تحلیل دیدگاههای کلی دولتها، منافع آنان و ابزارهای حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات؛
و در نهایت دستیابی به هویت واحد در مسائل امنیتی میتواند در دستور کار دولتهای منطقه قرار گیرد.
ارسال نظرات