

همزمان با تشدید خروج نیروهای ایساف از افغانستان، تنشها و درگیریها میان طالبان با حکومت مرکزی افغانستان نیز بهشدت گسترش پیدا کرده است؛ درهمین رابطه گروه سیاست خارجی پژوهشکده تحقیقات راهبردی در یک مصاحبه اختصاصی با آقای پیرمحمد ملازهی تحلیلگر ارشد مسائل شبه قاره، به تبعات این درگیریها پرداخته است:
در ابتدا وضعیت کنونی افغانستان و نوع کنشگری طالبان در آن را تببین نمایید
در شرایط کنونی طالبان به لحاظ نظامی در شرایطی قرار دارد که میتواند دولت مرکزی را ساقط کند و اینکه توازن قدرت در افغانستان روزبهروز به نفع طالبان در حال تغییر است. پدیدار شدن چنین شرایطی مرهون سه دلیل عمده است:
۱ ـ ایجاد اختلافنظر و شکاف اساسی در درون حاکمیت که منجر به تضعیف روحیه نظامیان در درون کشور شده است و عملاً نیروهای نظامی چندان راغب به حضور در درگیریها نیستند.
۲ ـ با خروج امریکا از افغانستان، طالبان با نوعی فراغت بال در فضای افغانستان در حال جولان است و خیالش از این بابت که از جانب آمریکاییها تنبیه خواهد شد تا حدود زیادی راحت شده است.
۳ ـ و سوم بنبست در مذاکرات استانبول که سبب شد تا طالبان تمام تمرکز و توجه خود را معطوف و متمرکز بر درگیری نظامی نماید و در این زمینه سعی دارد که برتری محسوسی را به دستاورد.
آیا دستهای پشت پرده نیز در پیشرویهای اخیر طالبان نقش دارند؟
نکته قابلتوجهی که در رابطه با تحولات افغانستان باید موردتوجه قرار گیرد آن است که دستهای پشت پردهای وجود دارد که خواهان به قدرت رسیدن طالبان هستند و این گروه شبهنظامی، درروند قدرت گیری در افغانستان چندان تنها به نظر نمیرسد. آنچه از شواهد و قرائن برمیآید آن است که احتمال دارد در توافق دوحه تمام تلاشها به سمت سقوط دولت مرکزی و جایگزینی طالبان در رأس قدرت، معطوف شده باشد. البته طالبان نیز در مقابل این مسئله را پذیرفته است که باید یکسری از رفتارهای جزمگرایانه خود تعدیل نماید. بهعنوان مثال، برخلاف گذشته بر مسئله حقوق زنان تأکید میکند، آزادی مطبوعات را به رسمیت میشناسد و در موضعگیریهای خود حقوق اقلیتهای قومی را مورداشاره قرار میدهد.
در صورت تداوم روند کنونی، امکان بروز جنگ طولانیمدت در افغانستان وجود دارد؟
اگر این شرایط تداوم داشته باشد افغانستان دچار یک جنگ داخلی طولانیمدت خواهد شد و اینکه در جنگ داخلی احتمالی کشورهایی که احساس کنند منافعشان بهدرستی تأمین نشده است بهصورت مستقیم و یا نیابتی سعی خواهند کرد که در این میدان به کنشگری بپردازند. بنابراین، احتمال دارد که تداوم روند کنونی به یک جنگ داخلی بلندمدت با حضور نیروهای نیابتی منطقهای و فرا منطقهای بیانجامد. البته دراینبین این سناریو نیز وجود دارد که در خلال مذاکرات دوحه این توافق صورت گرفته باشد که افغانستان به دوتکه خراسان و پشتونستان تقسیم شود و اینکه این کشور تجزیه شود.
آیا طالبان در مفروضات ایدئولوژیک خود دچار تغییر شده است؟
واقعیت امر آن است که طالبان بههیچوجه نمیتواند به لحاظ ایدئولوژیکی در مفروضات نظری خود ایجاد تغییر کند، زیرا طالبان نگاه خود از دین اسلام را اصلیترین نگاه میداند و اهل سنت حنفی اگرچه باهم مشکلی ندارند، اگر از این اصول تخطی کنند ازنظر ایشان مهدورالدم خواهند بود؛ بنابراین به لحاظ ایدئولوژیک نه تغییر کردهاند و نه در آینده تغییر خواهند کرد؛ بااینحال باید اذعان داشت که به لحاظ مشی سیاسی تا حدودی دچار تغییر و تحول شدهاند. عمده دلیل تغییر نیز به مذاکرات دوحه مربوط میشود. در رابطه با مبانی نظری و ایدئولوژیک طالبان این نکته را نیز باید مدنظر قرار داد که ازنظر ایشان بحث میان امارت و خلافت برگرفته از همان تفکر اهل سنت است که بر گروههای دیگر ازجمله القاعده و داعش نیز مترتب است. بااینحال نوع رسیدن به امارت و خلافت ازنظر طالبان با داعش و القاعده متفاوت است. طالبان معتقد است که ابتدا باید امارتهای اسلامی تشکیل داد و پس از تشکیل امارتهای اسلامی، مبادرت به تشکیل خلافت اسلامی کرد. بااینحال، داعش و القاعده پیش از هر کاری قائل به تشکیل خلافت هستند؛ بنابراین میتوان گفت که طالبان معتقد است که افغانستان باید تبدیل به امارت شود و مسلمانان را تربیت کند و اینکه در گام بعد مبادرت به تشکیل خلافت نماید.
کنشگری طالبان در افغانستان چه پیامدهایی را برای ایران به همراه دارد و اینکه ایران در پرتو شرایط پدیدار شده باید مواضع خود را چگونه ترتیب بندی نماید؟
باید بپذیریم که طالبان یک موجودیت حاضر است و اینکه در آینده افغانستان نیز سهم خواهد داشت. با پذیرش این انگاره، ضروری است که جمهوری اسلامی ایران موارد زیر را موردتوجه قرار دهد:
۱ ـ یک مرکز فرماندهی واحد به وجود آید که از بخشی نگری موجود ممانعت به عمل آورد و اینکه چندصدایی موجود در فضای داخل کشور بهنوعی مدیریت شود. در حال حاضر یک مشکل اساسی که در رابطه با افغانستان وجود دارد آن است که هر مرکزی که در رابطه با افغانستان فعالیت میکند نظر خاص خودش را سعی میکند که تحمیل کند و مصلحتاندیشی وجود ندارد.
۲ ـ باید بپذیریم که طالبان بخش و یا تمام قدرت آینده افغانستان را در اختیار خود خواهد گرفت. در چنین شرایطی توصیه میشود که ایران از نیروهای افغانی که بهصورت سنتی با ایران پیوند عقیدتی، فرهنگی و زبانی دارند (هزارهها، تاجیکها و...) حمایت کند تا درروند قدرت آینده افغانستان سهم داشته باشند و در آینده افغانستان و قانون اساسی آن توزیع قدرت به نحوی باشد که منافع گروههای نزدیک به ایران نیز در آن دیده شود.
۳ ـ باید تلاش شود که ساختار قدرت در آینده افغانستان به نحوی باشد که توزیع قدرت صورت پذیرد و اینکه قدرت در دست طیفی خاص محصور نماند؛ مانند چیزی شبیه حکومت شبه فدرالی یا همان شیوهای که در لبنان در حال اجرا است.
۴ ـ ایران باید با سایر کشورهای درگیر در بحران افغانستان (ترکیه، روسیه، آمریکا، پاکستان، هند، قطر و...) و کشورهایی که به هر جهت در آینده این کشور نقش و سهم دارند به مذاکره بنشیند و در خلال نشستهای برگزارشده مواضع خود را اعلام و در راستای دستیابی به آنها تلاش کند.