

مقدمه
سخن گفتن درباره نسبت دولت و فرهنگ به مسائل نظری و فلسفی بسیاری دامن میزند و پرسشهای مهمی پیش روی ما قرار میدهد، اما به هر حال انقلاب اسلامی ایران هم در شعارها و آرمانها و هم در برنامهها و عملکردها تغییرات و اصلاحات فرهنگی را از اهداف اساسی خود بیان کرده است. سیاستهای فرهنگی دوران انقلاب اسلامی در نقطه مقابل سیاستهای فرهنگی در دوره صدساله پیش از خود قرار دارد.
در دوران پیش از انقلاب اسلامی مجموعه تغییراتی را شاهد هستیم که میتوان آن را در راستای تجددطلبی و مدرنیزاسیون و بهعبارتدیگر حرکت به سمت غربی شدن جامعه ایرانی صورتبندی کرد. روشن است که لازمه تجددطلبی ستیز با مظاهر فرهنگ دینی، بومی و سنتی بود. در چنین شرایطی بود که انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید.
در یک تقسیمبندی کلان در آستانه انقلاب اسلامی دو رویکرد فرهنگی و یا دو جریان فرهنگی در کشور وجود دارد و سیاستهای فرهنگی از کشاکش این دوقطبی بیرون آمدهاند:
الف: جریان مکتبی، سنتی، بومی، دینی و اسلامی که ذیل عنوان اسلام ناب محمدی و جریان انقلابی طبقهبندی میشوند.
ب: جریان لیبرال، التقاطی، سکولار، غربزده، غربگرا، شاهنشاهی و طاغوتی که میتوان آن را ذیل عنوان اسلام آمریکایی و به عبارت بهتر جریان غربگرایی طبقهبندی کرد.
پیش از انقلاب اسلامی نظام سیاسی حاکم بر کشور در اختیار جریان غربگرا و لیبرال بود و سیاستهای فرهنگی در راستای بسط و گسترش آن فرهنگ قرار داشت، اما در حوزه اجتماعی و عمومی در برابر ترویج و بسط فرهنگ غربی مقاومتهای بسیاری وجود داشت. بهعنوانمثال نقطه اوج این مقاومت را در برابر سیاست کشف حجاب در دوران پهلوی اول شاهد هستیم.
پس از انقلاب اسلامی نظام سیاسی با تغییرات اساسی مواجه میشود و جریان انقلابی و دینی حکومت را در اختیار میگیرد. اکنون حکومت تلاش میکند مظاهر فرهنگی غربی را از جامعه پاک و بهجای آن فرهنگ اسلامی و دینی را مستقر کند.
بعضی از نویسندگان و تحلیلگران از هویت چهلتکه و چندپارگی فرهنگی در جامعه ایران سخن به میان آوردهاند. این پدیده در شهر تهران بهعنوان کانون تحولات فرهنگی و اجتماعی کشور به شکل مضاعفی وجود دارد. شاید بتوان آن قطبهای گوناگون و چندپارگی را درنهایت به دو قطب فرهنگ دینی- فرهنگ غربی کاهش داد.
علاوه براین ذیل این دوقطبی کلان در حوزه فرهنگی و اجتماعی با دوگانه دیگری به عنوان شکاف میان فرهنگ رسمی و غیررسمی در جامعه ایرانی مواجه هستیم که توجه به آن در تحلیل و ارزیابی سیاستهای فرهنگی ضرورت دارد.
همچنین ذیل این دوقطبی کلان شاهد پدیده دیگری هستیم که مشخصه اصلی آن بلاتکلیفی و رفتوبرگشت دائمی مسئله در طول سالها و دورههای مختلف و تداوم آن است. چالشها پیرامون مسائلی مانند حجاب و عفاف، سبک زندگی، سیاستهای رسانهای، نهادهایی مانند دانشگاه، صداوسیما، سینما، موسیقی و دهها مسئله شبیه آن هیچگاه به پایان نمیرسد بلکه در طول زمان و دورههای مختلف دوباره بازتولید میشوند و به بخشی از چالشهای روزمره نظام حکمرانی کشور تبدیل شدهاند. علاوه بر این در فرهنگ عمومی هم حضور دائمی و روزمره دارند و مستعد تشدید دوقطبیها و درنهایت به مسائلی هویتی تبدیل شدهاند.
نکته آخر درباره مسائل فرهنگی کشور شکاف میان قواعد عرفی و قواعد شرعی و فقهی است. سیاستگذاری فرهنگی در حکومت اسلامی باید مبتنی بر قواعد شرعی و فقهی باشد، اما همواره میان قواعد فقهی و قواعد عرفی شکاف و تعارض وجود دارد. حاکمیت ناچار است برای استقرار دین در جامعه از سیاستگذاری مبتنی بر قواعد فقهی پشتیبانی کند، اما در این مسیر با مقاومت بخشی از جامعه مواجه میشود. این تعارض بهخصوص در مسائلی مانند موسیقی، رسانه و زنان بهروشنی قابل مشاهده است؛
بنابراین بهطور خلاصه:
۱. پدیده چندپارگی اجتماعی و فرهنگی یکی از واقعیتهای جامعه ایرانی است. (تکثر فرهنگی)
۲. میان فرهنگ رسمی و فرهنگ غیررسمی در ایران شکاف و فاصله و حتی تضاد وجود دارد.
۳. میان قواعد عرفی و قواعد شرعی و فقهی در سیاستگذاری فرهنگی تعارض و شکاف وجود دارد.
۴. چالشهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایرانی به مسائل هویتی و دائمی تبدیل شده است.
در ادامه مبنای تحلیل ما بر اساس این ۴ ویژگی بهخصوص دوقطبی کلانتر یعنی دوقطبی فرهنگ دینی-فرهنگ غربی خواهد بود. سیاستهای فرهنگی در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب بر اساس این دوقطبی قابلفهم است. چالشهایی که نظامهای سیاسی و دولتها در این دوران تقریباً طولانی با آن مواجه بودند چالشهایی از جنس سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی در جامعهای چندقطبی و چندپاره است. پس از انقلاب اسلامی این چندپارگی اجتماعی گاه در درون نظام سیاسی هم راه یافته است و بنابراین مسئله سیاستگذاری فرهنگی پیچیدهتر شده است.
چالشهای انقلاب اسلامی در عرصه فرهنگی
سالهای ۵۷ تا ۶۸ اگرچه سالهای پرآشوب و بحرانی انقلاب است، اما طرحی که حضرت امام خمینی (ره) از انقلاب اسلامی، جامعه و انسان ارائه میداد انسجام بخش سیاستهای اجتماعی فرهنگی و ایجادکننده وحدت میان نخبگان انقلابی بود. مواضع امام خمینی (ره) و طرح سیاسی ایشان مرزبندیهای جدیدی در جامعه ایجاد میکرد و اگرچه تنشها و ریزشهایی به دنبال داشت، اما همزمان نظم اجتماعی جدیدی در حال شکلگیری بود و نیروهای انقلابی در نظام سیاسی جدید وظایف خود را بازمیشناختند. با فروپاشی و سقوط نظام شاهنشاهی پهلوی، نیروهای انقلابی در حوزه اجتماعی و فرهنگی با ۳ میراث چالشبرانگیز باقی مانده از دوران گذشته روبرو بودند:
۱. نیروهای فرهنگی و اجتماعی شامل بخشی از نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران غربگرا و شرقگرا و...
۲. نهادها و ساختارهای فرهنگی و اجتماعی مانند رادیو و تلویزیون، دانشگاهها و مراکز آموزشی، بنیادها و سازمانهای فرهنگی اجتماعی، مطبوعات، سینماها، مراکز فحشا و منکرات و...
۳. بقایا و بازماندههای ارزشهای فرهنگی و اجتماعی که پیامد نظام تربیتی و فرهنگی دوران گذشته بودند مانند فرهنگ عفاف و حجاب، ضدیت با دین، مخالفت با فرهنگ سنتی و بومی، استفاده از مظاهر فرهنگ و سبک زندگی غربی و...
برای هیچکدام از این چالشها راهحلهای سریع و آسانی وجود نداشت. در ادامه به هر سه چالشی که در بالا اشاره شد بهطور خلاصه خواهیم پرداخت.
چالش اول
بخشی از نیروهای فرهنگی و اجتماعی چه آنهایی که منتقد و مخالف سیاستهای فرهنگی و اجتماعی حکومت پهلوی بودند و گرایشهای چپ داشتند و چه آنهایی که با سیاستهای فرهنگی حکومت پهلوی همراه و همدل بودند پس از انقلاب اسلامی درنهایت یا به مخالفت با انقلاب پرداختند و یا با ناامیدی و نارضایتی از کشور مهاجرت کردند. عده دیگری هم با آن که ناراضی بودند تن به انزوای خودخواسته دادند و به انتظار تحولات بعدی نشستند.
چالش دوم
چالش دوم در عرصه نهادها و ساختارهای فرهنگی و اجتماعی خود را نشان میدهد. بخشی از مراکز فحشا و فساد با هجوم مردم در همان ابتدای انقلاب تخریب و تعطیل شدند، اما نهادهای فرهنگی هنوز پابرجا بودند.
دانشگاه یکی از نهادهایی بود که به اعتقاد نیروهای انقلابی کانون غربگرایی بود. شاید یکی از مهمترین و پرسروصداترین طرحهای فرهنگی پس از انقلاب یعنی «طرح انقلاب فرهنگی» حول موضوع دانشگاه شکل گرفت. بعضی از اساتید اخراج شدند و سرفصلهای جدیدی بهخصوص برای دروس علوم انسانی تدوین شد. علاوه براین برای حل دوقطبی دانشگاه غربی-حوزه علمیه به جای حذف دانشگاه از طرحی جدید به عنوان «وحدت حوزه و دانشگاه» سخن به میان آمد. این نوع طرحها شاید یکی از نخستین گامها برای ترکیب و تلفیق مظاهر تمدن غربی و محصول تمدن اسلامی است.
در سینما، رادیو و تلویزیون هم بهمرور همین ایده پیگیری شد و بیانات مشهوری از امام خمینی (ره) در این زمینه وجود دارد که فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم.
چالش سوم
در طول چند دهه فعالیت دولتهای غربگرا و ترویج ارزشهای فرهنگی غربی بهطور طبیعی بخشی از مردم چه از نظر ذهنی و چه از نظر سبک زندگی تحت تأثیر این فرهنگ قرار داشتند. از طرف دیگر بسیاری از جوانان خروجی نظام آموزشی و تربیتی غربگرا بودند و گفتمانهای سکولار وابستگی نظری و ایدئولوژیک داشتند. پس از پیروزی انقلاب تقابل نظام ارزشی غربی و نظام ارزشی دینی و توحیدی چالشهای مختلفی برای نظام سیاسی کشور به دنبال داشت. عفاف و حجاب و پوشش زنان یکی از مسائل حساس و چالشبرانگیز بود. قانونی و اجباری شدن حجاب با اعتراض بخشی از جامعه روبرو شد و نارضایتی جدی بخشی از آنها را به دنبال داشت.
گروههایی که به دنبال آزادی به سبک غربی بودند سبک زندگی دینی را برنمیتافتند. آنها در دانشگاه، مطبوعات و رسانهها، مراکز هنری و محافل روشنفکری در برابر سیاستهای دینی و سنتی دست به مقاومت میزدند. وقتی مقاومتها علنی و تشدید میشد طبیعتاً با برخوردهای امنیتی و نظامی روبرو میشدند. اگرچه برخوردهای امنیتی در کوتاهمدت مسئله را حل میکرد، اما دوباره از جایی دیگر صدای مخالفت بلند میشد. بهمرور این مخالفتها نهادینه شد و به بخشی از فرهنگ مردم و به مسئلهای هویتی تبدیل شد.
دفاع مقدس و فرهنگ جبهه
این کشاکش فرهنگی و اجتماعی تداوم داشت، اما با وقوع جنگ تحمیلی کشور در موقعیت جدیدی قرار گرفت. جنگ با عراق و اقدامات تجزیهطلبانه در ابتدای انقلاب باعث تشدید و تقویت رویکرد امنیتی و نظامی در کشور شد. خواهناخواه این مسئله در حوزههای اجتماعی و فرهنگی هم تأثیرگذار بود. دفاع مقدس نیازمند پشتیبانی فرهنگی هم بود، اما نیروهای غربگرا تمایلی به فعالیت در این حوزه نداشتند. از طرف دیگر جنگ در حوزه فرهنگ تحولاتی به دنبال داشت. آنچه ما تحت عنوان «فرهنگ جبهه» یا فرهنگ جبهه و جهاد و شهادت میشناسیم محصول دوران دفاع مقدس است. ارزشهای انقلابی در دفاع مقدس تبلور و بلوغ خاصی پیدا کردند و نظام فرهنگی جدیدی حول این ارزشها شکل گرفت و نهادینه شد.
سیاستهای فرهنگی پس از جنگ تحمیلی
با رحلت امام خمینی (ره) و پایان جنگ کشور وارد فضایی جدید شد. ایده «سازندگی» در برابر وضعیتی مطرح شد که پیامد دو جریان ویرانگر و تخریبی بود. از یک طرف ویرانگری اقتصادی و فرهنگی که حاصل حکومت وابسته و طاغوتی پهلوی بود و از طرف دیگر تخریب و ویرانگری که محصول نابسامانیها و خسارتهای ناشی از جنگ تحمیلی بود.
در دوره سازندگی توسعه اقتصادی به اولویت اول کشور تبدیل شد و به طور طبیعی بخش فرهنگ به حاشیه رانده شد. حوزه فرهنگ در این دوره بیشتر با رویکردی امنیتی و انتظامی مواجه است، اما با وجود همه فشارهای امنیتی و انتظامی همچنان مقاومت فرهنگی هم وجود دارد. در این دوره اگرچه آزادی رسانهها و مطبوعات وجود ندارد و انتقاد اجتماعی امکان ظهور و بروز عمومی ندارد، اما کمکم تغییراتی اتفاق میافتد که افراد دست به مقایسه خود با دیگران میزنند.
در این دوره اولاً طبقه اجتماعی جدیدی شکل میگیرد که سبک زندگی آنان در تقابل با ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس قرار دارد و باعث دلخوری و اعتراض نیروهای جهادی و انقلابی میشود. از طرف دیگر دولت سازندگی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم به نوعی مصرفگرایی، تجملات و اشرافیگری در نظام اداری و اجتماعی کشور دامن میزند. بسیاری از نیروهای انقلابی این سیاستها را در تضاد با زهد و ساده زیستی و صفای انقلابی و جهادی ارزیابی میکردند؛ بنابراین در این دوره با ایجاد فاصله و شکاف فرهنگی در درون نیروهای انقلابی و جهادی مواجه هستیم؛ بنابراین نظام با دو انتخاب روبرو بود:
۱. حفظ و ترویج ارزشها، فرهنگ و بهعبارتدیگر حال و هوای جبهه و جهاد و گسترش و تعمیم آن به همه جامعه (حفظ ارزشهای دفاع مقدس)
۲. خارج کردن جامعه از وضعیت جنگی و آغاز زندگی عادی با احترام به ارزشهای دفاع مقدس بهعنوان نماد دوران خاصی از تاریخ انقلاب
شبیخون فرهنگی
علاوه بر شکافهایی که درون جامعه ایرانی و درون نیروهای انقلابی وجود داشت تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمنان انقلاب، به اختلافات و شکافها دامن میزد و آنها را تشدید میکرد. ازیکطرف ایرانیان مهاجر و فراری در خارج از ایران دوباره انسجام پیدا کردند و فعالیت فرهنگی و سیاسی علیه نظام اسلامی را شروع کردند و از طرف دیگر دولتهای استکباری برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی فعال شدند.
آنچه قدرت و دامنه تأثیرگذاری تهاجم فرهنگی را مضاعف میکرد دسترسی آنان به ابزارهای ارتباطی و پیشرفت چشمگیر تکنولوژیهای ارتباطی است.
در ابتدای انقلاب ابزارهایی مانند نوار کاست، نوار وی اچ اس (vhs) یا نشریات مکتوب فراگیر بودند، اما بهمرور رادیوهای اختصاصی، شبکههای تلویزیونی ماهوارهای، سی دی، اینترنت و شبکههای اجتماعی و فضای مجازی گسترش پیدا کردند و کنترل آنها توسط حاکمیت بسیار سخت و گاهی غیرممکن بود.
از مهمترین خطمشیها و راهبردهای دشمن برای پیشبرد تهاجم فرهنگی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. ترویج و تبلیغ وجود قرائتهای مختلف از اسلام و قرار دادن دین در برابر دموکراسی
۲. تبلیغ ضرورت جدایی دین از سیاست و قرار دادن اسلام و حکومت دینی در برابر عقلانیت
۳. برنامهریزی برای سست کردن پایههای اعتقادی و مبانی ارزش جامعه بهویژه نسل جوان
۴. کمرنگ ساخت دستاوردهای انقلاب اسلامی (دفاع مقدس، جبهه مقاومت، امنیت و ...)
۵. افزایش خوشبینی در مورد غرب و تلاش برای اشاعه فرهنگ آمریکایی
۶. تقویت روشنفکران غربزده و سکولار و ترور شخصیت دلسوزان کشور و متفکران اسلامی