

با گذشت بیش از ۵ سال از سفر شی جینپینگ-رئیس جمهوری خلق چین-به ایران در بهمن ۱۳۹۴ و اعلام آمادگی عالیترین مقامات دو طرف برای ارتقای سطح روابط و بسط همکاریها در حوزههای متنوع سیاسی، تجاری و اقتصادی، نهایتاً پس از برگزاری چند دور از مذاکرات دوجانبه بین مقامات عالیرتبهی ایرانی و چینی در خاک دو کشور، سند توافق جامع همکاریهای ۲۵ ساله ایران و چین در هفتم فروردین ۱۴۰۰، توسط وزرای خارجه دو کشور، در تهران به امضا رسید.
گزارهبرگی که پس از امضای سند، از سوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، منتشر شد، تا حد زیادی رئوس مطالب مورد توافق دو طرف را آشکار میسازد. همکاریهای ایران و چین، در چارچوب این سند، طیف متنوعی از موضوعات را در بر میگیرد؛ از تلاش برای تقویت زیرساختهای دفاعی و مقابله با تروریسم، تا همکاری در حوزههای نفت، صنعت و معدن و همچنین توسعه شبکههای ارتباطاتی و مواصلاتی (ریلی، جادهای، بندری و هوایی).
اما با امضای سند مذکور از سوی آقای دکتر ظریف و آقای وانگ یی، توافق بلندمدت ایران و چین باری دیگر به موضوع اول محافل سیاسی، علمی و حتی عمومی مبدل شد. در سطح بینالمللی نیز، نزدیکی دو کشور، از ابتدا تا کنون، کانون توجه مقامات سیاسی و نخبگان علم روابط بینالملل بوده است. در یادداشت حاضر، واکنشهای بینالمللی مرتبط با امضای سند توافق همکاریهای جامع راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین، تحلیلی و بررسی خواهد شد.
واکنشهای جهانی به امضای سند
نگرانی سیاسیون و نخبگان غربی از همگرایی جمهوری اسلامی ایران و جمهوری خلق چین، موضوعی نیست که تنها آن را به هفته گذشته محدود کرد. در سالهای اخیر، نظریهپردازان روابط بینالملل در کنار دیپلماتهای سرشناس و نخبگان غربی، نسبت به همگرایی ایران و چین و پیامدهای ژئوپلتیک آن برای منافع آمریکا در غرب و شرق آسیا هشدار داده بودند. استفن والت، نظریهپرداز واقعگرا و استاد دانشگاه هاروارد، در جولای ۲۰۲۰، اظهار داشت که او و جان مرشایمر-دیگر نظریهپرداز واقعگرای روابط بینالملل-بارها نسبت به نزدیکی احتمالی چین و ایران هشدار داده بودند، احتمالی که با سیاستهای اشتباه کاخ سفید در دوران ریاست جمهوری ترامپ، بیش از همیشه به واقعیت نزدیک شد. نمودی دیگر از توجه نخبگان غربی علم روابط بینالملل به همگرایی ایران و چین را میتوان در نگارش کتاب «محور سهگانه» از سوی آریان طباطبایی و دینا اسفندیاری در سال ۲۰۱۹ مشاهده کرد. این کتاب به تفصیل، شکلگیری تدریجی محوری راهبردی و ضدآمریکایی از سوی ایران، روسیه و چین را مورد بررسی خود قرار میدهد که از دیدگاه نویسندگان آن کتاب، بدترین خبر برای منافع ژئوپلتیک آمریکا در آسیا و نظم بینالمللی پساجنگ سرد به شمار میآید.
حتی واکنش جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا به امضای سند از سوی وزرای خارجه ایران و چین نیز جای تامل دارد. بایدن در پاسخ به سوالی پیرامون توافق مذکور به اختصار گفت که سالهاست که نگران مشارکت ایران و چین است؛ این خود دال بر آن است که نه مشارکت ایران و چین، پدیدهای جدید است و نه نگرانیها نسبت به این مشارکت تنها به هفتههای اخیر محدود میشود.
اما رسانهها و خبرگزاریهای مطرح بینالمللی نیز، به نحوی قابلتوجه، اخبار مرتبط با امضای سند توافق همکاریهای جامع راهبردی را پوشش دادند. به گزارش خبرگزاری رویترز، چین بهعنوان بزرگترین شریک تجاری ایران در سال ۲۰۱۶ توافق کرد تا روابط تجاری دو جانبه را طی ۲۵ سال آینده بطور قابل توجهی افزایش دهد. به گزارش این خبرگزاری، آقای وانگ در سفر اخیر خود به تهران اظهار داشت که «روابط چین با ایران، بدون تاثیر پذیرفتن از شرایط و پدیدههای مختلف سیاسی و بینالمللی، همواره دائمی و راهبردی خواهد بود.».
اما نشریه نیویورک تایمز نیز از سهم به سزایی در پوشش اخبار مرتبط با مشارکت راهبردی ایران و چین، از مذاکرات تا امضای سند توافق برخوردار بوده است. مقالهای که در جولای ۲۰۲۰ در درگاه اینترنتی این نشریه منتشر شد، ماهیت مشارکت مذکور را راهبردی و ضدآمریکایی دانست که مطابق با آن، چین به سرمایهگذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری در حوزههای مختلف اقتصادی و زیرساختی در ایران-علیرغم تحریمهای آمریکا-متعهد خواهد بود. هرچند که بعدها از سوی مقامات ایرانی، این رقم از سرمایهگذاری تکذیب شد، اما این مقاله، در طول یک سال اخیر، تا حد زیادی مورد توجه محافل علمی و سیاسی غربی قرار گرفت.
همگرایی ایران و چین؛ نمودی از جهان پساغربی
فارغ از جزئیات توافق ایران با چین، مهمترین عاملی که توجهات جهانی را به این توافق معطوف کرد، شرایط حال حاضر بینالمللی است. در طول چهار سال گذشته، ایالات متحده، به نحوی توامان، فشار حداکثری را بر ایران و جنگ تجاری را بر چین تحمیل کرد. این دو اقدام، هرچند هزینه سیاسی و اقتصادی قابل توجهی برای ایالات متحده به دنبال داشت، اما نهایتاً نتایج مورد انتظار کاخ سفید را به همراه نداشت؛ به نحوی که نه ایران در واکنش به فشار اقتصادی ناشی از تحریم به مذاکره با دولت ترامپ روی آورد و نه چین، تغییرات چندانی در سیاستهای تجاری و منطقهای خود اجرا کرد. در عین حال، اما پیامد ناخواسته این فشارها، همگرایی فزاینده چین و ایران به عنوان دو بازیگر مخالف وضع موجود است. از یک سو، چین، به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان و از سوی دیگر، ایران به عنوان یک قدرت منطقهایِ بهرهمند از جایگاه ژئوپلتیک و ژئواکونمیک و منابع غنی انرژی، میتوانند تا حد چشمگیری از مشارکت راهبردی و بلندمدت با یکدیگر در حوزههای مختلف اقتصادی، تجاری، صنعتی، زیرساختی، و دفاعی بهرهمند شوند؛ انتظاراتی که ایران از اجرای برجام داشت، اما هیچگاه محقق نشد، و حالا در تلاش است تا با بسط مراودات راهبردی با چین به عنوان قدرتی نوظهور و مستقل، زمینه را برای پیشبرد توسعه اقتصادی در داخل فراهم آورد.
غرب؛ نگران از افول جایگاه هژمونیک آمریکا
فرید زکریا در کتابی تحت عنوان «جهان پساآمریکایی»، عنوان کرده بود که افول جهان آمریکایی لزوماً به منزله افول آمریکا نیست، بلکه نمودی از خیزش قدرتهای نوظهور شرقی است. همگرایی ایران و چین در حالی وارد فاز عملیاتی میشود که کمکاری اروپا در چارچوب تعهدات برجامی خود، تا حد زیادی استقلال سیاسی بروکسل را از واشنگتن زیر سوال برده است. از طرفی ضعف کشورهای غربی در مدیریت همهگیری کرونا نسبت به برخی کشورها همچون چین، تا حد زیادی کارآمدی ساختار اجرایی حاکم بر آن کشورها را به چالش کشید. بعلاوه، سیاست خارجی یکجانبهگرایانه آمریکا در چهار سال گذشته و متعاقباً خروج پرهیاهو آن کشور از نهادهای بینالمللی، در کنار پیشبرد رویکردی تجاری به سیاست خارجی-که نمود آن را باید در تحمیل فشار اقتصادی بر متحدین سنتی آمریکا و سکوت در برابر نقض حقوق بشر در کشورهایی همچون عربستان سعودی جستجو کرد-، در کنار بحرانهای داخلی یک سال گذشته در آمریکا تا حد زیادی مشروعیت نقشآفرینی آمریکا به عنوان رهبر نظم لیبرال جهانی را زیر سوال برد. در چنین شرایطی، تداوم خیزش اقتصادی قدرتهای نوظهور در آسیای شرقی و همچنین تداوم ایستادگی ایران در برابر سیاستهای آمریکا در قبال غرب آسیا، بیانگر آن است که شرایط گذاری که از پس از فروپاشی شوروی بر جهان حاکم شد امروزه با شتاب بیشتری محیط بینالمللی را متحول میسازد. همگرایی ایران و چین در چارچوب سند توافق همکاریهای جانب 25 ساله، نمودی از این گذار گام به گام نظام بینالملل از ساختاری تکقطبی به جهانی چندقطبی است؛ گذاری که بدون شک، از سوی قدرتهای غربی-خصوصاً ایالات متحده- خبر بدی به شمار میآید.