

صعود ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیکی، ژئواستراتژیکی و ژئوکالچری شرق آسیا در برابر غرب آمریکایی
- تمایل چینِ در حال صعود به تغییر رویۀ کنونیِ حاکم بر فضای سیاست و روابط بینالملل با نگاهی کلان و بلندمدت: با توجه به برخورداری جمهوری خلق چین از پیشینۀ تاریخی و تمدنی چند هزارساله و همچنین با توجه به ترتیب بندی ابزارها و راهبردهای قدرت آفرینی همچون: ابتکار کمربند ـ راه، «CIPS»، راهبرد چرخه دوگانه، «Made in China ۲۰۲۵» و «Road Map ۲۰۳۵» در آیندهای نهچندان دور شاهد آن خواهیم بود که این کشور ظهور کرده، بهمنظور تثبیت صعود خود در هرم قدرت جهانی، خواهان ایجاد تغییرات بنیادین در ترتیبات قدرت جهانی گردد؛
-
موضوع دیگر مربوط به تکامل بلوغ ژئوپلیتیکی برخی از کشورهای شرق آسیایی همچون کره شمالی است: توجه به کنشگری کشورهایی همچون کره شمالی ازآنجهت مهم مینماید که میتواند در فضای پسا جنگ سرد، مسیر رقابت راهبردی قدرتهای منطقهای در حوزۀ راهبردی شرق آسیا را دستخوش تغییرات بیسابقهای نماید. به بیانی بهتر، پرداختن به مقولۀ تکامل ژئوپلیتیک «پیونگیانگ» ازآنجهت که منجر به تضمین بقا و امنیت این کشور ضدآمریکایی میشود و در بُعدی کلانتر ظرفیت کنشگریِ منطقهایِ خانواده کمونیسم را در محیط امنیتی شرق آسیا متحول مینماید، میتواند زمینههای بازتعریف نظم منطقهای و حتی جهان را فراهم آورد؛
- مقولۀ سوم معطوف و مربوط به افزایش احتمال رسیدن جمهوری خلق چین به نقطۀ گریز و هژمون منطقهای است: پکن با توجه به نیازمندیهای راهبردی که از اواخر دهۀ ابتدایی قرن 21 در منطقۀ شرق و خصوصاً شرق آسیا احساس کرد، درصدد برآمد تا از رهگذر تعمیق روابط اقتصادی و متعاقباً ترجمۀ آن به حوزههای سیاسی، روابط خود با کشورهای حاضر در حوزۀ راهبردی شرق آسیا را بهنوعی مدیریت و مهندسی نماید. در همین رابطه، چین از ظرفیتهای ویژۀ آ.سه.آن در رابطه با کشورهایی همچون «فیلیپین»، «کامبوج»، «سریلانکا» و «کامبوج» بیشترین بهرهجویی را به عمل آورده است.
تبیین چرایی مغفول ماندن توجه به گرایش به شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
- نخستین جریان و جهتگیری که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران خودنمایی میکند، رویکرد غربگرایان است که همواره و از دوران پیش از وقوع انقلاب اسلامی (۱۳۵۷/۱۹۷۹) یکی از دیدگاههای غالب در سیاست خارجی ایران بوده است. از جمله خصایص و مؤلفههای بارزی که این طیف فکری توجه ویژهای را نسبت به آن مبذول داشتهاند، آن است که بنا به دلایلی همچون هم تکمیلی موقعیت ویژۀ ژئوپلیتیکی ایران و توانمندیهای غرب، تعامل با غرب بهعنوان متحد بالقوۀ راهبردی ایران، باید در صدر سیاست خارجی کشور قرار گیرد. نکتۀ قابلتوجهی که در خصوص انگارهها و مؤلفههای نظری حاکم بر ذهنیت غربگرایان خودنمایی میکند آن است تعامل با کشورهای شرقی فقط میتواند تابعی از رویکرد اصلی ایران به سیاست خارجی ایران نسبت به غرب تلقی شود؛ زیرا رابطۀ با جهان شرق جدای از ارتباط با غرب فاقد پویایی لازم برای تبدیلشدن به یک رابطه معنادار و راهبردی است. به عبارت بهتر، رابطه با شرق فقط میتواند مکمل رابطه با غرب باشد و نه جایگزینی برای آن. البته باید توجه داشت که این نوع نگاه بیشتر متعلق به دوران پیش از انقلاب است؛ گرچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز عدهای از صاحبنظران بر ضرورت حل اختلاف با کشورهای اروپایی و بهویژه ایالاتمتحده و لزوم برقراری روابط نزدیک با آن تأکید نمودهاند.
-
رویکرد دوم که تحت عنوان «نه شرقی نه غربی» قابل اشاره است، متأثر از پیروزی انقلاب اسلامی با شعار «نفی ایدئولوژیِ دو ابرقدرت جنگ سرد» بر دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران حکمفرما شد و اینکه تأکیدات ویژهای را بر تغییر وضعیت کشور از وابستگی به غرب تا استقلال همهجانبه مبذول داشت. رویکرد مورد اشاره ازآنجاییکه در متن و فضای حاکم بر نظام بینالمللِ دهۀ ۶۰ شمسی پدیدار شده بود در ابتدا حاوی مفهومی ایدئولوژیک بود که طبعاً پس از فروپاشی بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی، بخشی از مفهوم و بار ایدئولوژیکش را از دست داد، ولی بااینوجود، مصداق غرب با محتوای ایدئولوژیکش کماکان پابرجاست.
- سومین راهبرد اتخاذ شده در عرصۀ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، سیاست نگاه به شرق میباشد که طی سالیان ابتدایی خود بیشتر معطوف به تأمین نیازها و تجهیزات نظامی کشور از کشورهایی همچون چین، روسیه و کره شمالی بود. با توجه به موفقیتآمیز بودن همکاری با کشورهای حوزۀ شرق در برهۀ زمانی مورد اشاره، سیاست نگاه به شرق با شدت و ضعف، بهعنوان یک راهبرد ویژه مطمح نظر پاستور نشینان (آقایان «هاشمی رفسنجانی»، «خاتمی»، «احمدینژاد» و حتی «روحانی») قرار گرفت. البته از میان دولتهای مورد اشاره، در زمان ریاست جمهوری احمدینژاد بنا به فشارهای بیسابقۀ مجموعۀ غرب بر جمهوری اسلامی ایران با بهانههای واهیِ سیاسی (ساخت سلاح هستهای)، این انگاره بر دستگاه دیپلماسی کشور مستولی شد که کلید حل معضلات اساسی در عرصه سیاست خارجی کشور نه در پایتختهای اروپایی بلکه در شرق آسیا قرار دارد. ازاینرو بود که آقای احمدینژاد ضمن اصلاح رویکردها و سیاستهای دولت پیشین (آقای خاتمی) که مبتنی بر محوریت برقراری و تعمیق روابط با مجموعه غرب و مشخصاً اروپا بود، کوششهای ویژهای را در جهت برقراری رابطه با جهان شرق به منصۀ ظهور رساند.
پس از پایان کار دولت دهم در سال 1392/2013، دولت یازدهم که تحت هدایت حسن روحانی قرار گرفت گرچه تلاشهای ویژهای را در راستای حل معضلات پیشین و متعاقباً بهبود روابط با غرب از طریق توافقنامه موسوم به «برجام» انجام داد، ولی از این نکتۀ ژرف نیز غافل نماند که شرق آسیا و مشخصاً حوزۀ راهبردی ایندوپاسیفیک، بنا به موقعیتهای ویژۀ ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ویژهای که احراز کرده است، قادر است طی سالیان آتی ترتیب بندی هرم قدرت جهانی را تحت تأثیر خود قرار دهد. ازاینرو بود که دولت وقت اقدام به تنظیم «برنامۀ همکاریهای جامع 25» ساله با جمهوری خلق چین بهعنوان قدرتی در حال صعود در عرصه سیاست و روابط بینالملل کرد.
نکتۀ قابلتأملی که در پرتو بررسی جهتگیریهای حاکم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب تاکنون خودنمایی میکند آن است که ردگیری سیاست گرایش به شرق تاکنون بیش از آنکه بهعنوان یک فرصت موردتوجه قرار گیرد، بهمثابه مَفَر و گریزی تلقی شده است که در زمانهایی که با غرب به مشکل برخوردهایم، روی بهسوی آن آوردهایم. به بیانی بهتر میتوان چنین اظهار داشت که راهبرد گرایش به شرق در عرصۀ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بیش از آنکه سیاستی مدون و معین باشد، متأثر از چالش با مجموعۀ غرب بوده است.
موقعیت جغرافیایی منحصربهفرد جمهوری اسلامی ایران و توسعه روابط با ۲+۱۵
- برخورداری از جمعیت نسبتاً زیاد؛
- ثبات سیاسی قدرت زا؛
- دارا بودن منابع عظیم صنعتی و اقتصادی؛
- داشتن بیشترین خط ساحلی در کنارۀ دریای خلیجفارس؛
- تسلط بر تنگۀ راهبردی هرمز؛
- موقعیت مرکزی در میان سه قارۀ آسیا، اروپا و آفریقا، سود میجوید، ولی باید توجه داشت که به سبب آنکه ترکیب و تطبیق منطقی میان اهداف، امکانات و آراء نخبگان و سیاستمداران کشور صورت نپذیرفته است، موقعیتهای ممتاز مورد اشاره فقط در حد توصیف و تمجید صرف باقیمانده است و چنانکه شایسته و بایسته است بهرهبرداریهای لازم از آنها صورت نپذیرفته است.
با عنایت به موارد مذکور و همچنین موقعیتهای ویژهای که بهمنظور برقراری و تعمیق روابط با ۱۵ کشور همسایه و دو کشور در حال صعود یعنی جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه وجود دارد، ضروری مینماید که نخبگان سیاسی کشور، خود را از حصارهای تئوریکی که تاکنون دستاوردی را برای عرصههای سیاسی و اقتصادی کشور به همراه نداشته است برهانند و اینکه با تأسی از اسناد کلان بالادستی همچون بیانیه گام دوم انقلاب و سند چشمانداز ۱۴۰۴/۲۰۲۵، با نگاهی راهبردی، غیر بخشی و چندبُعدی وارد کارزار روابط منطقهای شوند.